• وبلاگ : .:(( به ياد رضا )):.
  • يادداشت : و بعد از 64 روز
  • نظرات : 70 خصوصي ، 87 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    ده ثانيه تا انتها ... پاياني بي سرو صدا ...
    بي خبر از هر شب و روز ... من و يک شمع نيمه سوز ...
    يکي گذشت از ثانيه ... نه تا ي ديگه باقيه ...
    اي کاش تو لحظه هاي که رفت ... مي ديدمش يه بار ديگه ...
    اون دور بود و تو حسرته ... ثانيه ها که مي گذشت ...
    اي کاش که تو اين يک ثانيه ... مي بودنش نمي گذشت ...
    ساعت ميگه دو ثانيه ... هشت تا ي ديگه باقيه ...
    يه عمر نشستم منتظر ... کي ميگه اينها بازيه ...
    يه عمر نشستم منتظر ... کي ميگه اينها بازيه ...
    فقير بودن جرم منه ... عاشق بودن تنها گناه ...
    يه عمري چشم به در بودم ... اين آخرها هم چشم به راه ...
    فقير بودن جرم منه ... عاشق بودن تنها گناه ...
    يه عمري چشم به در بودم ... اين آخرها هم چشم به راه ...
    ساعت بازم بهم ميگه ... سه ثانيه رفته ديگه ...
    خبر داري چه زود گذشت ... مونده فقط هفت ثانيه ...
    هي با خودم گفتم مياد ... اميدتو ندي به باد ...
    داد ميزدم پس کي مياد ...؟ کسي جوابم و نداد ...
    داد ميزدم پس کي مياد ...؟ کسي جوابم و نداد ...
    من موندم و دو ثانيه ... ازم فقط اين باقيه ...
    ثانيه پشت سر هم ... رفتن تا شيش و هفت و هشت ...
    لحظه تو گوشام داد ميزد ... هشت ثانيه ازت گذشت ...
    من موندم و دو ثانيه ... ازم فقط اين باقيه ...
    هنوز نشستم منتظر ... چشم اميدم ثانيه ...
    آي ، اي خدا تا به سحر ... باسش ببر تو اين خبر ...
    بگو که من تا آخرين ... خيره بودن چشام به در ...
    ثانيه نهم که رفت ... مونده فقط يه ثانيه ....
    سرت سلامت نازنين ... از من يه لحظه باقيه ..~~
    قسمت نشد ببينمت ... شايد که لايق نبودم ...~
    منتظرت موندم يه وقت ... نگي که عاشق نبودم ...~~~
    ثانيه ده گل ياس ... راحت شدم ديگه خلاص ...~
    آزاد شدم بيام پيشت ... بي واهمه ، بي هيچ حراس ...~~
    قشنگترين ثانيه ها ... اين ده تا بود که زود گذشت ...~~
    روياي شيرين بود و گذشت ... چون با خيال ..~~.
    چون با خيال تو گذشت ... ~~~
    سلام فروغ عزيز ..حالت چه طوره ...چرا آپ نكردي ...دلم برات خيلي تنگ شده ./..مواظب خودت باش

    ~ فروغ جان سلام از لطفت ممنونم ... ~

    دل من صبوري کن ... صبوري ... !
    اون که رفت لياقتش رفتن بود و اون که موند سهمش موندن ...! دل من صبوري کن ...!
    تو که رفتي قصه تمام شد ... !؟ به گمانم اشتباه تو همين بود ... قصه اي را شروع کرده اي که اتمامش نداشتن دل من است ...! دلي که روزي دوستت ميداشت ... روزي که تمام داراي اش تو بودي ... ! رفتي چون رفتن همه داراي تو بود ، آنکه ماند ... مانده ... و در گوشه اي از دلم جاي گزيده که دست تو هم بدان نخواهد رسيد ... دلم را ميگويم ... که تصور ميکردي با رفتنت خواهم مرد ... ولي هرگز نمردم ... زنده ام ... ولي با دلي زخم خورده از تو ... ~
    سلام / من وبلاگم رو چک ميکردم که يه پيغام تو نظراتم ديدم در مورد طراحي قالب فکر کنم طراحي قالبتون رو ديگه انجام داده باشيد ولي اگه نه به من بگيد

    ميتونه رويا نباشه .. من و تو و يه پنجره ... ~

    تو لحظه هاي اين سفر من به ترانه ميرسم ..~

    امشب در سر شوري دارم~ امشب در دل نــوري دارم~ باز امشب در اوج آسـمانم~ رازي بـاشـــد بـا ستارگانم~ امشب يک سر شوق وشورم~ از ايـن عــالــم گــويــي دورم~ از "شـادي" پـر گـيرم کـه رسـم بـه فلک~ سرود هستي خوانم در بر حور و ملک~ در آسمان ها غوغا فکنم~سبو بريزم ساغر شکنم~ امشب يک سر شوق وشورم~ از ايـن عــالــم گــويــي دورم~ با ماه و پـرويـن سخني گويم ~ وز روي مه خـود اثـري جويـم~ جان يابم زين شراب~ جان يابم زين شراب~ مـاه و زهـره را بــه طـرب آرم ~ از خود بي خبرم ز شعف دارم~ نغمه اي بر لب هام~ نغمه اي بر لب هام~ امشب يک سر شوق وشورم~ از ايـن عــالــم گــويــي دورم~ امشب در سر شوري دارم ~ امشب در دل نــوري دارم~~~~

    اوه :(

    اون كه اون گوشه كنار گل ها افتاده اشتباه شده ببخشيد

    سلام فرو جان ببخش اگر اين قدر دير سر زدم :)

    در مورد آپت نميدونم چي بگم از خدا برات صبر زيادي طلب مبكنم

    سلام عزيزدلتنگ ميبينمت .غيبتت طولاني شده

    خدا بحق اين ماه مقدس دل غمگينت را آروم كنه

    و روح آن مرحوم را هم غريق رحمت

    من باران اشك مي خواهم ... آنقدر باران مي خواهم، تا بتوانم با آن تمامي دل تنگي هايم را در آن زلال کنم ... آنقدر كه بشوم خود باران ... آنقدر پاك شوم كه روزي شوم تو ... !!!

    روزي كه رفتي و وعده ديدارت شد باران ... روزي كه رفتي و چشمانم به درازاي شب خيره به در شد ... روزي كه رفتي و قطره هاي اشكي كه نه تاب ماندن داشتند نه جسارت افتادن .. و نه از حقارت تن من در اندوه چشمان تو ... وعده ديدارت شد روزي كه باران نگاهم تمام شود ... تا به کي بايد چشمانم به انتظار آمدن بهار دلت در جاده هاي بيقراري تو ببارد ؟ ... تا به کي بايد ... به دنبال باد تو را به جستجوي ماندن بنشينم ... ؟ تا به کي به انتظار وحي کلامت هزاران سال در غار انزواي دل تنگي هايم بمانم ... ؟ تا که وعده ديدارت نزديک و نزديک تر شود ...؟

    تا ترا براي هميشه به دلتنگي هاي دلم افزون تر کنم ... تا که بدانم آمده اي که بماني ..تا که ديگر بدنبال واژه هاي دلتنگي نمانم ... و ترا براي هميشه به دلم و مرا براي هميشه به دلت هديه کنم ... ؟؟

    من باران اشك مي خواهم ... آنقدر باران مي خواهم، تا بتوانم با آن تمامي دل تنگي هايم را در آن زلال کنم ... آنقدر كه بشوم خود باران ... آنقدر پاك شوم كه روزي شوم تو ... !!!

    اگر مي داني در اين جهان كسي هست ~

    كه با ديدنش رنگ رخسارت تغيير مي كند ~

    وصداي قلبت آبرويت را به تاراج ميبرد ،

    مهم نيست كه او مال تو باشد ، ~

    مهم اين است كه فقط باشد :

    زندگي كند ، لذّت ببرد ~

    و نفس بكشد ~

     <      1   2   3   4   5    >>    >