حالا ديگر باران هم که نبارد .. صداي چکاچک چکه هاي آب را مي شنوي ...! خيس ميشوي از باراني که نباريده است ... زيرا ابري که نبوده است ! دستت را روي گونه ات بکش ... قطره هاي باران هم گاهي شبيه اشک مي شوند ...!انگار چکه هاي عشق از چشم ابر باريده باشند .... گريه ميشوند ... شکل باران .... و تو خيس ميشوي زير بارش قطره هاي باراني که مزه شوري اشک دارند ....!گاهي همه چيز به سادگي پيچيده مي شود ....! گاهي اتفاقات ساده کمي پيچيده تر ... آن تکه ابر کوچک را که به ياد داري؟ همان که آمده بود که دمي بماند .....؟ و ببارد !؟ مي آيد . ميماند . ميبارد و تو خيس ميشوي ....! باران ميبارد و تو خيس ميماني ....! و ديگر فرقي نميکند که هواي پيرامون تو چگونه باشد ...؟تکه ابر کوچک ميماند و ميبارد ... باران ميبارد و تو خيس ميماني . هميشه ... خيس خيس از باراني که بي امان ميبارد ... اتفاقي ساه بايد باشد ..؟يک تکه ابر کوچک بيايد و بماند ... بماند دمي و بگذرد ...! دمي بگذرد و بماند ... بماند و ببارد ... آن اتفاق ساده افتاده است ... به همين سادگي .. باران باريده است و تو خيس شده اي ... آري آن اشک من بود که بر گونه هايت مسکن داشت از فروغ دوريت و نبودنت ... ! و چشمانم باريد و باريد ... و گونه هايت خيس شد ...! ~
زمانها چه زود ميگذرند ... ولي رايگان نيستند ..... قيمتشان را پرداخته ايم .... بسيار گران .. بسيار سخت ..... سخت تر از انچه که آسان به نظر آيد ....~
هزار بار آسمان را قسم دادم که ديگر به چشمان گريان من نگاه نکند.
من از حقيقت بي پايان از تصويري بي نشان،از عشق يک آهو مي ترسم
من از روزگار سنگدل از بايدها و نبايدها مي ترسم،
مي ترسم از آغاز هر سرنوشت و از طلوع هر زيبايي. من از روح سرگردان زندگي،
از گريزان بودن ياران مي ترسم،
از صداي پاي رهگذران مي ترسم.
از آنچه هستيم و هست مي ترسم از جاده بي انتهايي که عاقبت مرا آواره خود خواهد ساخت مي ترسم.
از لحظه ها و ساعتهايي که مرا نيز همانند خودشان بي عاطفه کرد .
مي ترسم از خود فراموشي دلهاي پاک. مي ترسم
رو تن زخمي جاده کي غم رفتنو کاشتهکي تو غربت خيابونقاب خورشيد و شکستهکي تو شهر عشق و رؤياشعر نفرين و نوشتهکي براي من تنهاکوه غم رو جا گذاشتهکي تو اوج قصه ها من و بي صدا گذاشتتو کوچ پرنده ها کي تو خوابم پا گذاشتبراي قلباي خستهبگين آسمون ببارهزير پاي پاک بارونيه کسي گلي بکارهتن زخمي زير بارونديگه مرهمي ندارهميشه تن پوش خيابونچون ديگه جايي ندارهجاده خالي حالامن و رو تنش ميکارهرو تن زخمي جاده کي ديگه پاشو ميذاره... !!!
نرو ...نرو .. تو هم مثل من نميتوني دووم بياري نرو ... تو هم مثل من تو غصه کم مياري نرو ... آه نرو ... نرو ... نرو ... تو هم مي پوسي ميميري بي من نرو ... تو هم طاعون غم ميگيري اي من نرو نرو ... آه نرو ... نرو ... نرو ... تو که ميدوني من بي تو ... تو بي من يعني حسرت ... تو که ميدوني ... بي جواب ميمونه عشق و عادت ... تو که ميدوني کم ميشم ... تو که ميدوني کم ميشي ... تو که ميدوني هم آغوش غم ميشي نرو .. آه ... نرو ... نرو ....!~
سلام ..اميدوارم هرجا هستي دلت شاد وايام بکامت باشه..سايت سرزمين دور با طراحي جديد اپديت شده و منتظر حضور هميشه گرم شما و دوستانتون .انشالله كه ان مرحوم بهترين جاي بهشت باشه .انشالله.پاينده باشي و شاد..
سلام گلم ...
دلم واست تنگ شده بود اومدم يه سري بزنم ....
خيلي خوشحالم كه خواب رضا رو ديدي اما ميتونم احساس كنم وقتي آدم خواب عزيز از دست رفتش رو ميبينه چه احساسي داره ....
روحش شاد ....
راستي دوست داشتي يه سري بيا پيشم ... .