• وبلاگ : .:(( به ياد رضا )):.
  • يادداشت : شد 57 روز
  • نظرات : 42 خصوصي ، 60 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      
     

    وقتي چشمانت باراني است ... ديگر چه فرقي ميکند ....؟ زير باران باشي يا در کويري بي محبت که از بي مهري باران خشک است و از آن آفتاب تموز صورتت پوست مي اندازد و تمام تنت را ميسوزاند .... ديگر چه فرقي ميکند ...؟ پاهايت پر از آبله شود وقتي از فرت خستگي راه تمام زندگي را سرابي بيش نميبيني و با پاهاي خسته تمام بيابان زندگي را پيموده اي ....!

    ديگر چه فرقي ميکند من باشم .. يا نباشم ...؟

    ديگر چه فرقي ميکند ....؟ من باشم يا تو که تمام پهناي صورتش از اشک نمناک است .... ~ شايد تو هم ديگرخود مني و يا من توام ... ؟؟؟ شايد تو چهره شکسته من در آيينه ايي ؟؟؟~

    وقتي چشمانت باراني است ... ديگر چه فرقي ميکند ....؟ زير باران باشي يا در کويري بي محبت که از بي مهري باران خشک است و از آن آفتاب تموز صورتت پوست مي اندازد و تمام تنت را ميسوزاند .... ديگر چه فرقي ميکند ...؟ پاهايت پر از آبله شود وقتي از فرت خستگي راه تمام زندگي را سرابي بيش نميبيني و با پاهاي خسته تمام بيابان زندگي را پيموده اي ....!

    ديگر چه فرقي ميکند من باشم .. يا نباشم ...؟

    ديگر چه فرقي ميکند ....؟ من باشم يا تو که تمام پهناي صورتش از اشک نمناک است .... ~ شايد تو هم ديگرخود مني و يا من توام ... ؟؟؟ شايد تو چهره شکسته من در آيينه ايي ؟؟؟~

    فروغ جان سلام .. اميد وارم حالت بهتر باشه .. و همه چيزدوباره برگرده به روال خوب هر روزش ...
    سلام خيلي ممنون از بابت حضورت و عكسها خيلي زيبا بودن بازم برام بفرست از اينكه در مراسم نبودي خيلي ناراحت شديم ولي آقاي پرومته جبران كردن غيبت شما رو منتظر شما و آقاي پرومته هستيم

    سلام ميدونم يعني از نوشته هاتون حدس زدم كه خيلي وضع و اوضاع روحيتون خرابه. راستش آدم گاهي اوقات اينقدر دلش ميگيره كه غربت و وطن نداره.گاهي تو وطن خودت آشنايان چنان حالي ازت مي گيرن كه ترجيح ميدي تو چهار ديواري اتاقت بموني. حالا تواين دنياي مجازي كه ديگه واويلاست. نميدونم چرا جماعت با اين همه پيشرفت تكنولوژي از براي آزار استفاده ميكنند. فكر كنم گاهي خدا هم از اين جماعت حيرون ميشه.از نوشته ات خيلي حالم گرفته شد. چه جماعتي داريم بخدا ...

    + نانسي 

    سلام عزيز دلم

    خوبي

    فدات بشم گل من

    اومدم خوندم نوشته هات رو تو وب عسلي

    قربون دل مهروبونت برم

    بخدا هر روز مي رم وب بابايي سر مي زنم

    يه جورايي همتون تو دلم هستيد كه اصلا نميشه توصيف كرد

    بخدا خيلي دوستت دارم فروغمممممممممممممممممم

    گل نازنينمممممممممممممممم

    از دور روي ماهتو مي بوسم

    عزيز دلمي

    مراقب دل مهربونت باش

    فدات

    به همه سلام منو برسون

    عزيزومييييي

    سلام يگانه عزيز....نميدونم كجايي الان؟؟ ولي متن اپديتت را خوندم و چي بگم؟ منهم با شما موافقم اخه چرا توي اينهمه علم و دانش يه عده رفتن سراغ منفي ان و هك كردن و اينوع مسائل .اخه كه چي بشه ؟ و تا كي؟؟واقعا تاسف بار هست....اين غمنامه ها كه مينوسي واقعا بايد درس عبرت باشه توي اين دنيا فاني كه اخرش كه چي؟؟روح اين عزيز بازهم شاد دعا ميكنم در اين ماه مبارك رمضان مهمان علي ع و اولادش باشه و خداوند بشما هم سلامتي و موفقيت روز افزون عنايت بكنه..

    با سلام خدمت فروغ عزيز

    بايد بگم واقعا شوكم كردي (كي به من لينك دادي؟)

    واقعا ممنونم

    در مورد آپديتت هم خيلي قشنگ بود

    دنيا دار دلتنگي هاست:(

    در اولين موقعيتي كه تونستم از فيلترينگ بلاگ رولينگ رد بشم لينك وبلاگ قشنگت رو وارد ميكنم

    برات بهترين آرزو ها رو دارم

    سلام فروغ جونم

    نوشتت واقعا قشنگ بود

    خيلي خيلي خيلي خيلي خيلي قشنگ بود

    آخ حرف دل من رو زدي

    كاش همه آدما مثل تو مهربون بودن

    كاش همه آدما همديگر رو دوست داشتن

    سلام

    خوبي؟

    دوست عزيز بايد به آينده اميدوار باشي....مي دونم خيلي سخته اما بايد ايستاد همه يه روز رفتنيند..............


    افسوس مي خورم
    وقتي كه خواهرم
    در اين دروغزار پر از كركس
    فكر پرنده اي ست
    فكر پرنده اي كه ز پرواز مانده است
    گفتي سكوت خواهر من بدري
    چون اهتزاز روح بيابان بود
    ديدم كه خواهرم
    در انزواي شبهاي خود گريست
    دستش زلال اشك روانش را
    پنهان سترد و ساكت زيست
    خواندم
    خواهر حكايت من را
    شبهاي بي ستاره تلاوت كن
    بگذار باغ
    بي خبر از من
    در بستر حريري روياي سبز رنگ بيارامد
    در شهرهاي كوچك
    چه باغهاي بزرگي
    چه سروهاي بلندي
    چه روحهاي ساده و معصومي ست
    خواهر حكايت من را
    با آب جاري زاينده رود بايد گفت

    **************************مصدق

    راستي وبلاك من آپديت شده خوشحال مي شم يه سري بزني

    موفق باشي

    سلام ... فروغ جان خوبي؟ ... اينقدر خودت رو عذاب نده و براي شادي و آرامش روح رضا دعا كن ... اينجوري خودت رو از بين مي بري ... مواظب خودت باش ...

    سلام فروغ جونم/من از پس مدتها نبودن آمدم/کامپيوترم خراب شده بود و نزديک يک ماه بود از نت دور بودم حتي وبلاگم هم دوستم برام آپ ميکرد/فروغ منم دلم خيلي گرفته/از همه چي..گاهي وقتا ديدي نمي توني بهونه اي براي لبخند زدن پيدا کني؟منم الان دقيقا تو همون شرايطم/نمي خوام گريه کنم چون هميشه قلم خيلي بيشتر از گريه به دادم رسيده/براي رضا زود بود که بره اما رفت چون زمين لياقت اينکه رضا رو داشته باشرو نداشت/فروغ برام دعا کن...برام خيلي دعا کن تا دوران سر در گميم بگدره

    خدا روح رضا رو شاد كنه فروغ جان ... ميدوني هميشه خوبي هاست كه ميمونه تو دل .. بدي ها همه ميره .. دل رو ميسوزونه ولي خوبي ها هم ميمونه تو ياد ادمها .. بعضي وقتها ادم خيلي كم مياره .. ولي خدا كه خوب ميدونه .. خدا كه هست .. حرفهاي دل ما آدم ها رو كه ميشنوه ... هيچ وقت تو وجودش شك نكردم .. هميشه از خودش خواستم .. و خودشم درست كرده .. فروغ جان .. اميدت فقط به خدا باشه ..فقط همين ... خود خدا خوب ميدونه چيكاركنه ... :) اره ..خودش خوب ميدونه ... اميد به خدا باشه ...اميد به خدا باشه ...اميد به خدا باشه ...اميد به خدا باشه ...اميد به خدا باشه ...اميد به خدا باشه ...اميد به خدا باشه ...اميد به خدا باشه ...~

    اين شعر نيست ... کلام نيست ... متن حاشيه بر اوراق يک دفتر خاطرات نيست ...! اين حقيقت است ... حقيقتي افسانه اي ... که بارها افسانه ام با تو
    به حقيقت پيوست از تو سر شار شد از تو جاني دوباره گرفت ... از نفسهاي گرم تو ... از صداقتهاي گفتار تو ... از محک هاي بي دريغ تو سخت مي ترسم ...! سخت مي هراسم که آتش شرمم را باور نداري ... که اشکم را باور نداري ... صدايم را به ورطاي بودن ها عادت نداري..! بمان
    بمان با من بمان...!
    ميبيني ميشنوي ديگر من هرگز سکوت نکرد ه ام ...! ساکن نمانده ام!
    وشب را در تلاوت روز خواندم ... در ازاي ماندنت ... ماندم ...~ اي سنگ صبور آتشکده اي د ل سخت تنهاي من ...!
    برايت شمع خواهم شد ... آب ميشوم ... اشک ميشوم ... خاک ميشوم ...! و باراني ترين روزها ميشوم ... آفتابي ميشوم ...! سخت ميشوم ...! نرم مي شوم ... شوق ميشوم..!
    پاک ميشوم ...! همان گونه که ميخواهي ... و تو پيش از اينها برايم خواسته بودي ...! همان ميشوم که هم اکنون ماندنم را در خود به جستجوي تو گشتم ..! در افسانه نبودي در آب نبودي در ستاره نبودي در خاک نبودي در شب نبودي که در دل بودي و اين صداقت بي پايان تو ..! در کشمکشهاي گفتن هاي تو در آتشکده اين دل به زنجير در آمدهء تو ....! باز تداعي تکرار شد ... صداقت گفتار شد ... حماقت نيست عشق است ... و عشق است و دوست داشتن ...! نه دردست قلب عروسکي بلکه در دستان محبت هاي تو!
     <      1   2   3   4