چشمانت يک پاکي خالصانه ... يک نوع بيقراري .... يک شفافي زلالي در خود دارد .... و آنکه دلبسته و وابسته است اگر دلش را بنگرد ديگر هرگز احساس بيگانگي در خود جاي نخواهد داد ... ميشود در چشمانت غرق خيال شد .... ميشود از چشمانت يک خاطره ساخت .... ميشود از چشمانت گفت و به آخر دنيا رسيد ...! ميشود در چشمانت زاده شد ... زيست .... و به آرامي مُـــرد .....!~
رفتي و بي تو دلم پر دردهپاييز قلبم ساکت و سردهدل که مي گفتم محرمه با منکاشکي مي ديدي بي تو چه کردهاي که به شبهام صبح سپيديبي تو کويري بي شامم مناي که به رنجام رنگ اميديبي تو اسيري در دامم منبا تو به هر غم سنگ صبورمبي تو شکسته تاج غرورمبا تو يه چشمه چشمهء روشنبي تو يه جادم که سوت و کورماي که به شبهام صبح سپيديبي تو کويري بي شامم مناي که به رنجام رنگ اميديبي تو اسيري در دامم منچشمهء اشکم بي تو سرابه خونهء عشقم بي تو خرابشاديا بي تو مثل حبابهسايهء آهه نقش بر آبرفتي و بي تو دلم پر دردهپاييز قلبم ساکت و سرده~
با تو نفس کشيدن ، دم مسيحايي ميخواهد ...! با تو بودن عشقي پاک و يکدست ...! با تو يکي شدن ، همانند پيوند عميق شاخه هاي به شکوفه نشسته سيب است .... در بهاري سبز . همانند هم آغوشي گياه و خاک ، همانند ... باغي در ازاي ادعاي گياهي در گلدان . ~
دارم از تو مي نويسم ..... با تو چه زندگي هايي، كه تو روياهام نداشتم تك و تنها بودم اما، تو رو تنها نمي ذاشتم چه سفرها با تو كردم، چه سفرها تو رو بردم دم مرگ رسيدم اما، به هواي تو نمردم دارم از تو مي نويسم، كه نگي دوستت ندارم از تو كه با يه نگاهت، زير و رو شد روزگارم موقع نوشتن و وقت اسم گذاشتن و كسي رو جز تو نداشتم، جز تو اسمي نمي ذاشتم من تموم قصه هام قصهي توست اگه غمگينه اون از غصهي توست، اون از غصهي توست با تو چه زندگي هايي، كه تو روياهام نداشتم تك و تنها بودم اما، تو رو تنها نمي ذاشتم حتي من به آرزوهات، تو رو آخر مي رسوندم مي رسيدي تو من اما، آرزو به دل مي موندم هي مي خواستم كه بگم، كه بدوني حالمو اما ترس و دلهره، خط مي زد خيالمو توي گفتن و نگفتن، از چه روزايي گذشتم اين قده رفتم و رفتم، اين قده رفتم و رفتم، كه هنوزم برنگشتم من تموم قصه هام قصهي توست اگه غمگينه اون از غصهي توست، اون از غصهي توست هر چي شعر عاشقونست، من براي تو نوشتم تو جهنم سوختم اما، مي نوشتم تو بهشتم اگه عاشقونه گفتم، عشق تو با عشقشه اگه مردم تو بدون، چه كسي وارثشه ~
گفتم نرو پرپر ميشم ...
گفتي ميخوام رها باشم ...
گفتم آخه عاشق شدم ...
گفتي ميخوام تنها باشم ...
گفتم دلم
گفتي بسوز ...
گفتم يه عمري باز هنوز ...
گفتم پس عمرم چي ميشه ...
گفتي هدر شد شب و روز ...
واي دلم ... گفتم آخه داغون ميشم ...
گفتي به من خوش ميگذره ...
گفتم بيا چشمام به تو ...
گفتي آخه كي ميخره ...
گفتم منو جنس ميديدي ...
گفتي آره بي قيمتي ...
گفتم يه روز كسي بودم با من نكن بي حرمتي ..
. گفتم صدام ميميره باز ...
گفتي به درد بسوز بساز ...
گفتم حالا كه پير شدم ...
گفتي كه از تو سير شدم ...
گفتم تمنا ميكنم ...
گفتي ميخوام خوردت كنم ...
گفتم بيا بشكن تن و ...
گفتي فراموش كن منو ...
(( رضا صادقي))