از خانه بيرون ميروم اما کجا امشب؟شايد تو ميخواهي مرا در کوچه ها امشبپشت ستون سايه ها روي درخت شهرميجويم اما نيستي در هيچ جا امشباي ماجراي شعر و شبهاي جنون منآخر چگونه سر کنم بي ماجرا امشب؟اي ماجراي شعر و شبهاي جنون منآخر چگونه سر کنم بي ماجرا امشب؟ميدانم . آري . نيستي . اما نميدانمبيهوده ميگردم به دنبالت چرا امشب؟هر شب تو را بي جستجو ميافتم امانگذاشت بي خوابي به دستانم تو را امشباي ماجراي شعر و شبهاي جنون منآخر چگونه سر کنم بي ماجرا امشب؟اي ماجراي شعر و شبهاي جنون منآخر چگونه سر کنم بي ماجرا امشب؟هر شب صداي پاي تو ميآمد از هر چيزحتي ز برگي هم نميآيد صدا امشبتا سايه اي ديدم شبيهت نيست . اما حيفاي کاش ميديدم به چشمانم خطا امشبامشب ز پشت ابرها بيرون نيامد ماهبشکن غرق را ماه من . بيرون بيا امشبگشتم تمام کوچه ها را . يکنفس هم نيستشايد که بخشيدند دنيا را به ماه امشبطاقت نميارم تو که ميداني از ديشببايد چه رنجي برده باشم بيگدار . امشباي ماجراي شعر و شبهاي جنون منآخر چگونه سر کنم بي ماجرا امشب؟اي ماجراي شعر و شبهاي جنون منآخر چگونه سر کنم بي ماجرا امشب؟
چه شکوهمند است وقتي
آيت خوش زيستن را
بخوانم از چشمان تو
زيبا ترين نام است نام تو
ورد زبانم آواز سرخ تو
هيچ خنجري نمي گسلد
اين تاب سخت را
اما: خنده هاي آشتي تو بامن
زلال بي نهايت دوست داشتن است
دامني نرگس برويان
در زمستان پژمرده دلم
يک بهار شکوفه کن
در فصل زرد پائيزم
نفسم گرفت
در غربت غبار
هزار سال خشکيدم
نشسته ام زير کبود آسمان
گل هميشه عاشق توام
همان شقايق تنها
ببار بارانت را
تــــــــــر کن
کوير تنم را/
من با آشتي تو
زنده خواهم شد
بي تو
سکوت مي کنم
تنها ميمانم
نفس نمي کشم
ميــــــــــــــــميرم
م/شيدا اپريل 2005 ....///
راستي كبوتر ا كجا رفتند ...
رفتي و بي تو دلم پر دردهپاييز قلبم ساکت و سردهدل که مي گفتم محرمه با منکاشکي مي ديدي بي تو چه کردهاي که به شبهام صبح سپيديبي تو کويري بي شامم مناي که به رنجام رنگ اميديبي تو اسيري در دامم منبا تو به هر غم سنگ صبورمبي تو شکسته تاج غرورمبا تو يه چشمه چشمهء روشنبي تو يه جادم که سوت و کورماي که به شبهام صبح سپيديبي تو کويري بي شامم مناي که به رنجام رنگ اميديبي تو اسيري در دامم منچشمهء اشکم بي تو سرابه خونهء عشقم بي تو خرابشاديا بي تو مثل حبابهسايهء آهه نقش بر آبرفتي و بي تو دلم پر دردهپاييز قلبم ساکت و سرده ~
وقتي چشاتو ديدم گفتم اومد اميدم لبهاي بسته تو گفت عاشقم شنيدم چشمي که ديده بودم نشستم و کشيدم خدا مي خواست که آخر به آرزوم رسيدم توي هيچ عکسي نديدم چشماي به اين قشنگي حالا من موندم و چشمات با دو تا مداد رنگي توي هيچ عکسي نديدم چشماي به اين قشنگي حالا من موندم و چشمات با دو تا مداد رنگي تو با اون چشاي قشنگت گفتي اون حرفي رو که بايد واسه مسافر عشق اينو ميگن يک خوشآمد عشق با اون همه غرورش اومده از راه دورش چه کسي ميکنه باور نشستن در حضورش عشق با اون همه غرورش اومده از راه دورش چه کسي ميکنه باور نشستن در حضورش توي هيچ عکسي نديدم چشماي به اين قشنگي حالا من موندم و چشمات با دو تا مداد رنگي ميشه با ياد نگاهت توي روياها سفر کرد ميشه رفت به شهر قصه از لاي ابرها گذر کرد ميشه با آهن و پولاد يه گل محمدي ساخت ميشه روي کوزه آب عگس يک دريا رو انداخت توي هيچ عکسي نديدم چشماي به اين قشنگي حالا من موندم و چشمات با دو تا مداد رنگي توي هيچ عکسي نديدم چشماي به اين قشنگي حالا من موندم و چشمات با دو تا با دو تا مداد رنگي ~
با تو حرف ميزنم ... ولي ميدانم طنين سکوتم را چقدر دوست ميداري . ميدانم که نگاهت چشمانم را در جستجوي ابديت ورانداز ميکند. دست سردم امروز از هميشه سردتر است ... و دلتنگ دستان گرم توست ...! ديگر اشکم را نيز اميد جاري شدن نمانده ... من خود را بدلت نزديک کردم تا درونش را ببينم .. ولي افسوس که شيشه دلت از بازدمم بخار ميگيرد....! و ميدانم که چاره اش از دور ديدن يا نفس نکشيدن است . ولي چه کنم که هر دو از توانم خارجند...!؟~
**تقديم به فروغ جاودانه ساحل ارامش**
صداقت يعني از مرز افق ها
به قصد ديدن رويت گذشتن
ميان كوچه هاي سبز احساس
به دنبال قدم هاي تو گشتن
*****
نجابت يعني از باغ نگاهت
به رسم عاطفه يك پونه چيدن
ميان سايه روشن هاي احساس
ترا از پشت يك ايينه ديدن
***
يگانه عزيز تشكر از كامنت تو تو سايت گرفتم عزيز منظورت را من هركاري بكنم و هرجا از تو نام ببرم وظيفه است و بس...شاد باشي
خرسند شديم از اينكه امروز رنگي دگر است نه رنگ ديروز تا شب نشده رنگ دگر شو .. گفتند از اين نكته هزار نكته بياموز.........فرياد زديم كه چرخ گردون ليلا تو نداده اي به مجنون .. فرياد بر آمد كه خاموش ... كم داد اگر نگيرد افسون... خاموش شديم و در خموشي رفتيم سراغ مي فروشي... فرياد زديم دواي ما گفت گويند دواست باده نوشي... هوشيار نشد مگر كه مدهوش اين بار گران بگيرم از دوش... آرام كنار گوش ما گفت اين بار گران تو مفت مفروش از خود به كجا شوي... تو پنهان از خود به كجا شوي گريزان... بيداري دل چنين مخوابان سخت آمده است مبخش آسان... هوشيار شديم از اينكه هستيم رفتيم و در ميكده بسيتم با خودبه سخن چنين نشستيم ما باده نخورده ايم و مستيم؟؟؟ مسجد سر راه از آن گذشتيم بر روي درش چنين نوشتيم در ميكده هم خداي بيني با مرد خدا اگر نشيني ... باز آي كه برويد دل گل خزانش را.... باز آي كه ببويد باز عشق جاودانش را.... باز آي كه بگويد باز دل درد نهانش.... را باز آي كه بجويد دل جا و مكانش را....
***********
سلام نازنينم
من تمام حرفام شعريست كه در دهانم خشكيده است اميد دارم همچنان موفق وپيروز باشي
شعرم دهان سخن دارد براي همگان
تولدت هزار بار مبارك
تولدت هزار بار مبارك هزار بار مبارك
سفر به تنهايي .
سفر به سکوت
من دنيايي را دوست دارم
که در آن هيچ کسي به کسي دروغ نگويد .
اينطرف جهان شب است و آنجا تو خورشيد را ميبيني .
اينجا من سايه خورشيد را در چشم ماه ...
من براي تو لحظه هاي خوبم را ايثار ميکنم ...
باهم تا رهايي
راه زيادي نيست ..
راستي ببين كبوتراي قشگ تو وبلاگت رو چقدر زياد كردم .
. سلام . بمن خيلي افتخار دادي . خاك پاتم . ياد دختر عمو م افتادم . آخه اسمش فروغه . يگانه عزيز ..سپاس . قدمت روي چشم من جا داره ...خاك پا . م/ شيدا ...///