فاتحه
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿2﴾ الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ ﴿3﴾ مَـالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿4﴾ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿5﴾ اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ ﴿6﴾ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ ﴿7﴾
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿1﴾
اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿2﴾
لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿3﴾
وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿4﴾ |
||
بسمالله
یه روز بیدار میشی میبینی یه جای تازه ایی
کمی سرده کمی تنگه و کمی هم تاریک
چشمهاتو به هم میمالی شاید که اشتباه دیدی
دوباره چشماتو باز میکنی و میبینی
نه اشتباه نیست
غریبه هم نیست
غربتم که اصلا
آخه شنیدی توی غربت ادمهاش با
یه جای آشنا فرق دارن پس ای خدا اینجا کجاست ؟
هم سرده هم تنگه هم تاریکه
تازه یادت میفته
که وای خدای من
تابوت : مرگ :
رفتن بدون خداحافظی
آخرش باورت میشهدوباره فریاد میزنی و میپرسی :
آهای آدمها اینجا کجاست؟
اینبار کسی نیست که بگه اینجا واقعا غربته !!!
اینجا آخر دنیاست!!!!
رسیدن به خودش
همونی که تو رو آورده
التماسش میکنی که یکبا ر دیگه برگردی
بهت میخنده و میگه :
آهای عروسک بیچاره و پاره پاره ی من
اینجا آخر زندگیه
آخر دنیا
اینارو گفتم که نسبت به هم دیگه مهربون تر باشیم
این دنیا بی وفاست
تو رو خدا با هم دیگه خوب باشین ¤
صادق باشین ¤
رو راست باشین¤
به هم دیگه کمک کنین
به خدا نمیدونم چرا اینروزا اینجوری شده . به هر کسی خوبی میکنم . به هر کسی بیشتر دل میسوزونم . بد جوری نقره داغ میشم ......... به خدا وندی خدا که دیگه از دادن جواب سلام هم میترسم . تو رو خدا یه کم از مردم آزاری دست بردار عزیز جان !!! . به خدا من هیچ کار رمزی نمیکنم . هر کسی خواست . . کلی اینجارو میدم بهش . هک برا چی؟
ای دی یاهو منو میخوای . اوکی . با پسوردش بهت میدم . هک چرا؟
بیاییم از این تکنولوزی خوبی که خدا بهمون داده و از این علم بهترین خدمتو به مردم بکنیم . چزا مردم آزاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینروزا بد جوری . دلم هواتو داره ...بد جوری . ولی میشمارم لحظه هامو . امشب 57 شب شده که تو توی اون خاک سرد خوابیدی . هر شب که سرمو رو بالش میزارم میگم . مهربون پسر کاش نمیرفتی . دارم لحظه ها رو میشمارم که زودتر به خاکت برسممممم . وقتی بودی فکرشم نمیکردم . نباشی اینجور حس کنم نبودنتو . ولی فکر اینکه من تو رو دیگه نمیبینم . ولم نمیکنه .میدونی . نمیخوام بدونم کی بودی . چی شدی . و چرا کشتنت؟من فقط اینو میدونم که رضای ما تا یک سال پیش بهترین بود . من اون رضای خودمو دوست میدارمش بیشتر . و تا آخر عمرم نمیتونم فراموشش کنم .......... خدا ... تو خودت میدونی توی این شبهای سیاه عمرم که همش سیاهی هست . چیزی جز کمک خودت نمیخوام . خدا . کمکم کن ... خداجون خیلی کم آوردم . خیلی ............. خدا جون کمکم کن . راهی رو که شروع کردم . هموار باشه ...
دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند.
توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و ... هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد. بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از روحشان را. بعضیها ایمانشان را میدادند و بعضی آزادگیشان را.
شیطان میخندید و دهانش بوی گند جهنم میداد. حالم را به هم میزد. دلم میخواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم.
انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،فقط گوشهای بساطم را پهن کردهام و آرام نجوا میکنم. نه قیل و قال میکنم و نه کسی را مجبور میکنم چیزی از من بخرد. میبینی! آدمها خودشان دور من جمع شدهاند.
جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیکتر آورد و گفت: البته تو با اینها فرق میکنی.تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات میدهد. اینها سادهاند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب میخورند.
از شیطان بدم میآمد. حرفهایش اما شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت.
ساعتها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبهای عبادت افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم.
با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد.
به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم. توی آن اما جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم، فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم،نبود! فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشتهام.
تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. میخواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغیاش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم، شیطان اما نبود.
آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشکهایم که تمام شد،بلند شدم. بلند شدم تا بیدلیام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را.
و همانجا بیاختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم. به شکرانه قلبی که پیدا شده بود
بلند شدم و مهمونی که دعوت شده بودم فکر میکردم
با قلبی که میتپید
(( رمضان مبارک))
نظرات دیگران ( ) |
پیوندهای روزانه :
یه دنیا عاشقونه [250]
اینقدر خوبه . تو هم عضو شو [148]
[آرشیو(2)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
رضا[13] .
مطالب بایگانی شده
خاطرات گذشته1
درباره من
فروغ
میدونی که:)
لوگوی وبلاگ من
اشتراک در خبرنامه
لینک دوستان من
ابوالفضل(من و گذشته)
درسا .........( فروغ )
یه دنیا ....... ( فروغ )
ساحل آرامش(بابایی)
حمید داداشی
هومن ( مهر آریانگار )
گل ووووووووووو گلدون
تو را من چشم در راهم
شهرام... ( ایران قلم )
حرفهای تنهایی.. مریم
مامان هستی.. عزیزم
((((((((( رضا ))))))))
***جمع نوشت***
مریم گلییییییییی
***کلبه *عشق****
سایبون عشق.........
علی رستگاری..........
نادو
علی رهگذر عمر
**سایت سرزمین دور**
حاج حمید
ناشناس
شهرزاد( مامان و گلک)
. آسمان
ساناز
رسول
مدنایت...علی
لیدا
::. قاصدک .::
وبلاگ مشکی پوش
سایت مشکی پوشم
موزیک گالری
میلاد
مشکی پوش 2
فقط جوووووک
سایت زنده رود
ساعات کشورها
رادیو موزیک
فرستادن کارت پستال
جدیدترین نوحه ها
قوی تنها
یه رهگذر
دانلود موزیکهای جدید
تهران سی دی
عکسسسسسسس
ایران بی بی
کلیپ گل طاها
کلیپ کربلااااا
پازل خلبان
سایت آریالایو
متقین ( کتابهای مذهبی)
sorry
عقیق( مذهبی)
خوشکل دات کام
فقط کلیپ کارت
خبرنگار
ایران و آلمان
سایت تهران 20
شیراز پاتوق
عکسهای هندی
ایران کلیپ
دهکده سبز
نسرین ثامنی
سایت کلکته
موزیکmptree
طراح قالب: پرومته
زرتشت نامه
شهدا
لوگوی دوستان من