ستاره اي نيست...!

دلم تنگ است ... دلم سخت تنگ است ... کاش مي بودي و التماس نگاهم را که به واژه هاي دلهره مبدل ميشوند را تسکيني ميدادي. کاش هنگام رفتنت را نبينم. کاش ستاره اي بودم تا در شبانگاهانت

ميدرخشيدم ! کاش ميتوانستم خورشيد نگاهت را براي هميشه براي خود ميداشتم ...!

الهي قربون دل مهربونت برم

نصيحتهات برام يه دنيا بود بخداااااااااااااااااااااااا

فدات بشم لبت خندونننننننننننننن

بوسسسسسسسسسسسسسس

همون خونه ام بيابازم

سرگرمي تو شده بازي با اين دله غمين

افسوس يادت نميره اون همه قول و قرارهايي که با تو بستم

دينگ دينگ دنگ صداي اهنگه اين .....

با اين همه ظلم توببين باز چه جوري پاي اين همه قول و قرارمون من نشستم

نشکن دلمو ، بخدا آهم مي گيره ،دامنتو عاقبت

يه روز نگو بي خبري، نگو نمي دوني دلم پر از يه نفرينه سينه سوزه

نگو بي خبري ، نگو نمي دوني وقتي که نيستي ، گريه شده کاره اين دله عاشق ....شب و روز

ديوونه نکن دلمو ، آهم مي گيره دامنتو عاقبت يه روز

سلام....... فروغ جان...

سلام فروغ جون..مدتهاست وبلاگت رو ميخونم... اما اين اولين بار كه نظر مي ذارم مي دونم چي ميكشي..خيلي سخته آدم عزيزشو از دست بده....بهت تسليت ميگم..و اميدوارم خدا بهت صبر بده
من از طريق وبلاگ تو با پارسي بلاگ آشنا شدم و خواستم كه يه وبلاگ بسازم كه معرف خواست منم آدرس وبلاگ تورو دادم اگه ممكنه موافقت كن..ممنون ميشم...

باز خواهم گشت ..

و در عادت نفسهايت خواهم رفت.

و باز خواهم گشت.

و همچون نفس در سينه ات حبس خواهم شد.~

ديگر براي اشک چشمي تر ندارم ..
حتي سلام صبح را باور ندارم .
من جلوه هاي عشق را پرواز دادم.
اما ندانستم که خود يک پر ندارم .
اکنون که تاريکي تو را از خاطرم برد .
ديدم که شب ها سايه اي بر سر ندارم.
من از نگاهت سينه را پر کرده بودم .
اکنون طلوع عشق را در ندارم.
هرگز گل احساس را پر پر نکردم.
زيرا در اين منزل گلي ديگر ندارم.
در خاطرات دل ؛ نگاهت جاودانيست.
جز شعر چشمان تو ؛ در دفتر ندارم ...www.sarzaminedoor.com

سلام.... از اينجايي كه هستم تونستن صفحه وبلاگتو باز كنم...............چي بگم.. ؟؟ درد از دست دادن كم دردي نيست خصوصا اينكه همراه با خاطرات باشه...........

برايت چه ميتوانم بکنم ...؟ که تو محبتت را ... قلب پاکت را و انديشه يکرنگ و شفافت را به من هديه کرده اي ...!

من نيز با آمدنت سادگيم را ... عشق پاکم را به تو ارزاني خواهم نمود تا که بداني برايم عزيز ترين بوده اي ... تا که بداني چقدر محتاج تبسم هاي بي دريغت نشسته ام ... در اين تاريکي هاي مخمور شبانه ام به ابراز دلتنگيم براي تو ...!

براي تو که تمام هستي من شده اي ...! براي تو که قلبم را تسخير کرده اي و ديگر جايي براي ديگري باقي نمانده است که تمام وجودم از آن تو خواهد بود ...!

در تبسم نگاهت بي باوريم ... را باورم نيست ...! در آسمان من ستاره اي نيست...!

دلم تنگ است ... دلم سخت تنگ است ... کاش مي بودي و التماس نگاهم را که به واژه هاي دلهره مبدل ميشوند را تسکيني ميدادي. کاش هنگام رفتنت را نبينم. کاش ستاره اي بودم تا در شبانگاهانت

ميدرخشيدم ! کاش ميتوانستم خورشيد نگاهت را براي هميشه براي خود ميداشتم ...!

فروغ جان از لطفت ممنونم عزيز ... !!!

فروغ جان از لطفن ممنونم عزيز ... !!!

سلام فروغ جان خوبي ... ؟ فريان خوبه؟