• وبلاگ : .:(( به ياد رضا )):.
  • يادداشت : دلتنگي 1
  • نظرات : 58 خصوصي ، 51 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      >
     
    طرف ما شب نيست..! صدا با سکوت آشتي نميکند. کلمات انتظار ميکشند...!!!

    خاطرات
    باز در چهره خاموش خيال
    خنده زد چشم گناه آموزت
    باز من ماندم و در غربت دل
    حسرت بوسه هستي سوزت
    باز من ماندم و يك مشت هوس
    باز من ماندم و يك مشت اميد
    ياد آن پرتو سوزنده عشق
    كه ز چشمت به دل من تابيد
    باز در خلوت من دست خيال
    صورت شاد ترا نقش نمود
    بر لبانت هوس مستي ريخت
    در نگاهت عطش توفان بود
    ياد آنشب كه ترا ديدم و گفت
    دل من با دلت افسانه عشق
    چشم من ديد در آن چشم سياه
    نگهي تشنه و ديوانه عشق
    ياد آن بوسه كه هنگام وداع
    بر لبم شعله حسرت افروخت
    ياد آن خنده بيرنگ و خموش
    كه سراپاي وجودم را سوخت
    رفتي و در دل من ماند بجاي
    عشقي آلوده به نوميدي و درد
    نگهي گمشده در پرده اشك
    حسرتي يخ زده در خنده سرد
    آه اگر باز بسويم آئي
    ديگر از كف ندهم آسانت
    ترسم اين شعله سوزنده عشق
    آخر آتش فكند برجانت...~

    ~فروغ فرخ زاد ~

    از دوست داشتن
    امشب از آسمان ديده تو
    روي شعرم ستاره مي بارد
    در سكوت سپيد كاغذها
    پنجه هايم جرقه مي كارد
    شعر ديوانه تب آلودم
    شرمگين از شيار خواهش ها
    پيكرش را دوباره مي سوزد
    عطش جاودان آتش ها
    آري, آغاز دوست داشتن است
    گر چه پايان راه ناپيداست
    من به پايان دگر نينديشم
    كه همين دوست داشتن زيباست
    از سياهي چرا حذر كردن
    شب پر از قطره هاي الماس است
    آنچه از شب بجاي مي ماند
    عطر سكر آور گل ياس است
    آه, بگذار گم شوم در تو
    كس نيابد ز من نشانه من
    روح سوزان آه مرطوبت
    بوزد بر تن ترانه من
    آه, بگذار زين دريچه باز
    خفته در پرنيان رؤياها
    با پر روشني سفر گيرم
    بگذرم از حصار دنياها
    داني از زندگي چه مي خواهم
    من تو باشم, تو, پاي تا سر تو
    زندگي گر هزارباره بود
    بار ديگر تو, بار ديگر تو
    آنچه در من نهفته دريائيست
    كي توان نهفتنم باشد
    با تو زين سهمگين توفاني
    كاش ياراي گفتنم باشد
    بسكه لبريزم از تو, مي خواهم
    بدوم در ميان صحراها
    سر بكوبم به سنگ كوهستان
    تن بكوبم به موج درياه
    بسكه لبريزم از تو, مي خواهم
    چون غباري ز خود فرو ريزم
    زير پاي تو سر نهم آرام
    به سبك سايه تو آويزم
    آري, آغاز دوست داشتن است
    گر چه پايان راه ناپيداست
    من به پايان دگر نينديشم
    كه همين دوست داشتن زيباست....~

    آخه من هيچي ندارم که نثارت کنم
    تا فداي چشمهاي مثل بهار تو کنم
    مي درخشي مثل يک تيکه جواهرتوي جمع
    من مي ترسم عاقبت يه روز قمارت بکنم
    من مثل شبهاي بي ستاره سرد و خاليم
    خوب مي ترسم جاي عشق غصه رو يارت کنم
    تو مثل يه قصه پر از خاطره هستي نمي خوام
    من بي نشون تو رو نشونه دارت بکنم
    تو که بي قرار ديدن شب و ستاره اي
    واسه ديدن ستاره بي قرارت بکنم
    مثل دريا بي قراري نمي توني بموني
    من چرا مثل يه برکه موندگارت بکنم
    من مثل شبهاي بي ستاره سرد و خاليم
    خوب مي ترسم جاي عشق غصه رو يارت بکنم
    تو مثل قصه پر از خاطره هستي نمي خواي
    من بي نشون نشونه دارت بکنم
    تو بگو خودت بگو با تو بمونم يا برم
    آخه من هيچ نمي خوام غصه دارت بکنم
    تو بگو خودت بگو با تو بمونم يا برم
    آخه من هيچ نمي خوام غصه دارت بکنم
    تو بگو خودت بگو با تو بمونم يا برم
    آخه من هيچ نمي خوام غصه دارت بکنم..!!!

    روي سکوي کناره پنجره
    همه شب جاي منه
    چند ورق کاغذ و يک دونه قلم
    هميشه يار منه
    کاغذاي خط خطي
    از کنار در باز پنجره
    ميپرن توي کوچه
    سر حال از اينکه آزاد شدن
    نمي دونن که اسير دل سنگ باد شدن
    ديگه بيداري شب عادتمه
    همدم سکوت تنهايي من
    تيک تيک ساعتمه
    حالا من موندم و يک دونه ورق
    که اونم از اسم تو سياه ميشه
    همه چيم تو زندگي
    آخرش به پاي تو هدر ميشه
    چشمونم، فاصله رو از پنجره ديد ميزنه
    دلم اسم تو رو فرياد ميزنه
    دراي پنجره رو تا انتها باز مي کنم
    تو خيالم با تو پرواز ميکنم...!!!!

    سلام عزيز.خوبي؟اميدوارم شاد باشي...به من چرا سر نمي زني؟

    موفق باشي...يا علي

    پاسخ

    ممنونم که شما ميايدد. به همون دلايلي که خودت ميدوني
    سلام عزيزي
    چقد دلم برات تنگ شده!
    هميشه حس دلتنگي سخت ترين لحظه ها رو مي سازه! ولي اي كاش وصال همه دلتنگيا رو پر كنه!
    شاد باشي عزيز دلم
    پاسخ

    سللام خانم ي. منم دلم برات تنگه . هنوز هم اون صداي قشنگت توي گوشمه .از خدا ميخوام خوشبخت باشي . هر جا هستي
    در گذر از هزار راهها و بيراهه هاي رفته و نرفته ... همچون در گذر از طعم کلام هزارتوهاي بورخس محو و ناپيدا بود ..., افسانه هايي که اينچنين دل تنگي را ميطلبد ... چشماني که هر لحظه به ديدار تازه ات نمناکي گونه هايي را در لمس احساسي ترين دقايق جستجو ميکرد ...!

    فقير بودن جرم منه ... عاشق بودن تنها گناه ...

    يه عمري چشم به در بودم ... اين آخرها هم چشم به راه ...

    فقير بودن جرم منه ... عاشق بودن تنها گناه ...

    يه عمري چشم به در بودم ... اين آخرها هم چشم به راه ...

    ساعت بازم بهم ميگه ... سه ثانيه رفته ديگه ...

    خبر داري چه زود گذشت ... مونده فقط هفت ثانيه ...

    هي با خودم گفتم مياد ... اميدتو ندي به باد ...

    داد ميزدم پس کي مياد ...؟ کسي جوابم و نداد ...

    داد ميزدم پس کي مياد ...؟ کسي جوابم و نداد ...

    من موندم و دو ثانيه ... ازم فقط اين باقيه ...

    ثانيه پشت سر هم ... رفتن تا شيش و هفت و هشت ...

    لحظه تو گوشام داد ميزد ... هشت ثانيه ازت گذشت ...

    من موندم و دو ثانيه ... ازم فقط اين باقيه ...

    هنوز نشستم منتظر ... چشم اميدم ثانيه ...

    آي ، اي خدا تا به سحر ... باسش ببر تو اين خبر ...

    بگو که من تا آخرين ... خيره بودن چشام به در ...

    ثانيه نهم که رفت ... مونده فقط يه ثانيه ....

    سرت سلامت نازنين ... از من يه لحظه باقيه ...

    قسمت نشد ببينمت ... شايد که لايق نبودم ...

    منتظرت موندم يه وقت ... نگي که عاشق نبودم ...

    ثانيه ده گل ياس ... راحت شدم ديگه خلاص ...

    آزاد شدم بيام پيشت ... بي واهمه ، بي هيچ حراس ...

    قشنگترين ثانيه ها ... اين ده تا بود که زود گذشت ...

    روياي شيرين بود و گذشت ... چون با خيال ...

    چون با خيال تو گذشت ...!!!

    ده ثانيه تا انتها ... پاياني بي سرو صدا ...

    بي خبر از هر شب و روز ... من و يک شمع نيمه سوز ...

    يکي گذشت از ثانيه ... نه تا ي ديگه باقيه ...

    اي کاش تو لحظه هاي که رفت ... مي ديدمش يه بار ديگه ...

    اون دور بود و تو حسرته ... ثانيه ها که مي گذشت ...

    اي کاش که تو اين يک ثانيه ... مي بودنش نمي گذشت ...

    ساعت ميگه دو ثانيه ... هشت تا ي ديگه باقيه ...

    يه عمر نشستم منتظر ... کي ميگه اينها بازيه ...!!!!

    تورا نه به صداقت آسمان مي بخشم

    نه به غربت غريب زمين

    نه با ياران همصدا مي کنم

    نه با گريه محزون خود

    من تو را هزاران بار از خدا خواستم

    وتو را خدا به من داد

    و باز از خدا خواهم خواست

    که تمام دشت ها را با صحرا

    کوير را با باران

    دريا را با بيابان

    و تو را با دل پريشانم آشنا کند

     <      1   2   3   4      >