چنان دوشم زباده مست بودم
كه با حور و پري همدست بودم
خوشا اين دم بماناد جاودانه
كه دور از اين جهان پست بودم
نوامبر 2002. م . شيدا ...///
سام فروغ عزيز ..يادمه يه بار ديگه هم گفته بوديد كه مشكل داريد در اومدن به وبلاگم .
هر چي فكر ميكنم سر در نميارم
ممكنه اشكال از چي باشه. بعضي از دوستان ديگر هم همين مشكل رو دارند
و اما من قصد گله كردن نداشتم عزيز و مهربون ..
البته كه من خيلي به ندرت مشكلي اين چنيني پيدا ميكنم
ميام براي عرض ادب باز هم ..شما خيلي هم بزرگواريد ..خاك پاي شما و مردم خوب ايران . م. شيدا ...///
دلم گرفته آسمون ..از خودتم خسته ترم ...تو روزگار بي كسي يه عمر كه دربدرم ... دلم گرفته آسمون ... نميتونم گريه کنم ... شکنجه ميشم از خودم .... نميتونم شكوه كنم ...انگاري كوه غصه ها رو سينه من اومده ....آخ داره باورم ميشه... خنده به ما نيومده ...خنده به ما نيومده ...
حتي صداي نفسم ، ميگه كه توي قفسم .. من واسه اتيش زدنه يه كوله بار شب بسم .. دلم گرفته آسمون منو يكم حوصله كن ... نگو كه از اين روزگار يهخورده كمتر گله كن ...~
در يک کليساي قديمي هم ؛ بر روي در ورودي ؛ اين تابلو را آويخته بودند : اينجا دروازه بهشت است ! لطفا از همين در وارد شويد .اما در زير آن با خط ريز تري نوشته بودند : اين دروازه به علت تعميرات بسته است ؛ لطفا از در ديگر وارد شويد
در هوايي اين چنين تاريک و خاموش .. و در شبي غبار آلود ، هواي تنهايي ترا تنفس ميکنم ...! اما چهره سرخت پيدا نيست ... و من آخرين سيب را هم چيدم ...! و تکه تکه شدن چهره ام بر آيينه اي که خورد بود .. مجالي براي ماندنم نمي گذاشت ... و من تمامي تکه تکه هاي چهره ام را جمع کردم .. و باز از نوعي ديگر بنا ساختم .. چهره اي که ميخندد .. چهره اي که دوست ميدارد .. چهره اي که محبتت را فراموش نخواهد کرد .. چهره اي که سيب را به تو بخشيد ... تا اينبار نيز بگويد بي تو هرگز .. مهرت افزون..خوش زي...~
سلام عزيزم ...يگانه عزيز
من هيچكي رو نميكشم
من غلط كنم
اگه هر چي دوست داري ..
هر عكسي دوست داري بمن بگو تا برات بذارم
ميدونم شايد لايق نيستم ..كه برام كامنت بذاري
ولي من آدم پر توقعي هم نيستم ..
همه شما توي تخم چشمم جا داريد .
مهر افزون
خوش باشيد و اهورا نگهدارتون
خاك پاتون . مهرداد . شيدا ...///
ديگه بي تو همه صداها کش ميآد، واژه اي رو پيدا نميکنم که تو رو توصيف کنم ... چشم تو صداقت پاکي ، نگاهت شفاف تر از نور خورشيد ، دستات به گرمي آفتاب ميمونه ....!!
اومدنت مثل غوغا تو دلم توفان ميکنه ... تو مثل صليب مسيح مقدسي ... تو مثل دريا ميموني ، اين که من چقدر دوست دارم؟ هنوزم نميدونم ... چون که تو مثل خدا بزرگي، اندازه اي واسه دوست داشتن نداري، بي نهايت مهربوني ... مثل فرشته تو دلم خودت و جا ميکني...!!! آره شدي زندگيم و عشق پاکم .
سلامي به آرومي موج دريا
تقديم به شما
با
* تقديم به فروغ جاودانه ساحل ارامش *
تا رفيع ترين قله خورشيد
تا سپيد ترين جاده اميد
تا عميق ترين لحظه هاي نيايش
آنجا که ديوار ها فاصله نيندازند
و کوچه ها نشان از غربت در دل نداشته باشند
آنجا که آسمانش آبي ست
شب هايش مهتابي ست
و عشق بيداري ست
آنجا که دوستي ابدي ست
و زندگي پُر ز معني است
جايي که در آن
روي گلبرگ سرخ گونه دلم
جاي پاي باران خالي ست
يگانه عزيزم...خوشحالم امدي....داشت دلم شور ميزد عزيز.....ازهمه بيشتر خوشحالم كه مهمان عزيز سايت ساحل ارامش هستي...اجازه بده همون شعري را كه سال گذشته هم مهمان خوب وبلاگ ساحل ارامش بودي واست بنويسم....
زفراق جان گدازت غم سينه سوز دارم...
گل من قسم به عشقت كه نه شب نه روز دارم...
چو تو در برم نباشي غم بيشمار دارم...
تو بدان كه با غم تو غم روزگار دارم...
انشالله كه هيچ وقت غم تو دلت نباشه
دلي يا دلبري يا جان و يا جانان نميدانم
همه هستي تويي يه جمله اين و آن نميدانم
به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمي بينم
به جز تو در همه گيتي دگر جانان نمي دانم
به جز غوغاي عشق تو درون دل نمي يابد
به جز سوداي وصل تو ميان جان نميدانم
مينويسم از تو .... مي سوزم از غم تو .... مينويسم هر زمان از تو براي تو .... كاش در آن دل تنگت شادي دنيا خانه كند ........... سلام دوست عزيز ..... وبلاگ و نوشته هاي زيبايي داريد و همچنين كامنت خيلي قشنگي از شما انتخاب شده در سايت آقاي عظيمي ..... برايتان شادي و موفقيت آرزومندم ...............