تنهايي سردي است و تاريكي نبودنت در چشمانم لبريز.
من مانده ام با قلبي به رنگ طنين صدايت
با دستاني پر از لمس بودنت.
من مانده امو زمان را براي تو اندازه ميگيرم ووووووووو
و زمان تلخ نيافتن را تحمل ميكنم و
ميدانم كه چقدر در دنياي تنگ پنجره . آسمان بيقراري ميكند .
وقتي كه ميروي در لحظه هاي تلخ من جاي پاي رفتنت را به يادگار ميگذاري .
هواي نگاهت در چشمانم موج ميزند .
با ابرهاي آسمان شكلهايي مي سازم . از م . از تو
از بودن من و تو...................
خدايا يكشنبه گذشته يادش بخير .
مرسي امام رضا كه خواستي بيام پيشت .
يادش به خير
يادش بخير
دوست دارم ¬¬¬
ممنون شهرام جان . حتما همين كارو ميكنم .
يعني مجبورم
پارساي عزيز . خيلي از محبتت سپاسگزارم.
ابوالفضل جان خودم بهت زنگ ميزنم . شمارتو توي قسمت خصوصي بزار ...با كسي هم كاري نداشته باش .
نازگل جونممممممم. اين چه حرفيه؟تو عزيز مني . وقتي آنلاين بودي برات همه چيز رو توضيح ميدم .
پسرك تنها ......تا بوده همين بوده پسر خوب