وبلاگ :
.:(( به ياد رضا )):.
يادداشت :
پاك و بي آلايشه ..اون لايق ستايشه
نظرات :
19
خصوصي ،
20
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
بابا عظيمي
وقتي که ، دستاي باد ، قفس مرغ گرفتارو شکست ، شوق پروازو نداشت.. وقتي که چلچله ها ، خبر فصل بهارو مي دادن ، عشق آوازو نداشت ديگه آسمون براش ، فرقي با قفس نداشت.. واسه پرواز بلند ، تو پرش هوس نداشت ... شوق پرواز ، توي ابرا ، سوي جنگلاي دور ديگه رفته از خيال اون پرنده صبور اما لحظه اي رسيد ، لحظه پريدن و رها شدن ، ميون بيم و اميد لحظه اي که پنجره ، بغض ديوارو شکست.. نقش آسمون صاف ، ميون چشاش نشست .. مرغ خسته پر کشيد و افق روشنو ديد .. تو هواي تازه دشت ، به ستاره ها رسيد.. لحظه اي پاک و بزرگ ، دل به دريا زد و رفت.. با يه پرواز بلند تن به صحرا زد و رفت..........