سلام . آشنای احساسم

سلام مهربونم

امروز دیگه همتتمو جمع کردم و برو بچ رو لینک نمودم .

 و برای اینکه هیچ کس از من دلگیر نباشه

 به ترتیبی  که اومدن پیشم لینکشون کردم .

تو که خودت خوب میدونی همیشه برای من اول تویی .

 ولی خوب .

کاش میشد لینکهارو خطی بزاریم

 تا کسی ناراحت نشه از دست آدم .

 بهر حال من با وجود کلی دردسر که دارم ..

.ولی بالاخره امروز از خجالتتون در اومدم .

 ولی هنوز کامنتهای قسمت آخرم مونده .

برای آپ دیدت عید نوروزم .

قول میدم اونها رو هم لینک کنم ......

بالاخره که :::::

عیدتون مبارک باشه....................................

و اما سیزده به در

همه ما میدونیم که توی این روز همه و همه میان از خونه هاشون بیرون و دختر و پسر توی خیابون و با خانواده و بی خانواده بالاخره بیرونن دیگه ...خوش میگذره بهشون .و جالب اینجاست که بعضی از این خانم گلها فکر کنن . با گره زدن چند تا سبزه ترو تازه و گفتن سال دیگه بچه بغل خونه شوهر

دیگه کارشون حله و به سلامتی .لی لی لی لیلی

دیگه خبر ندارن . ( دور از جون بعضیها )

با یاین اخلاقهایی که دارن . مگه چند تا سبزه ترو تازه کاری از دستش بر میاد . من پیشنهاد میکنم چندتا درخت اونهم از جنس چنار رو به هم ببافن بلکه .خدارو چه دیدی:أ

شوخی کردم ...........

ولی خیلی برام جالبه که سیزدبدر اینقدر شوق و شور توی مردم هست ........من یادمه هیچ وقت با دل سیر و اعصاب راحت به بیرون نرفتیم توی این روز . میدونی چرا؟

چون مامان من به چمن حساسیت داره و به محض اینکه بوی چمن بهش بخوره عطسه هاش شروع میشه . ..به خاطر همین همیشه میگفت من نمیام و ما هم بیشتر اوقات میموندیم پیشش و کمتر وقت میشد که یه تک پایی بلند بشه و بیاد .ولی بازم خاطرات قشنگه ..خیلی قشنگ .......مخصوصا خاطرات سال 77 و 78.......ماه بود . جاتون خالی . هنوزم وقتی یاد اون روزا میوفتم تنهایی اینجا رو فراموش میکنم . با دیدن عکساشون

راستی یه روز به دیدارتون نزدیک شدم .

فدات بشم برای دیدنت بیقرارم

****************************

****

در اخر در می یابی هر آنچه هست میان تو خدای تو هست.

نوشته نازی خوبم هست ...من دیدم این اگرها قشنگتره . مال خودمو پاک کردم اینارو نوشتم

مهربون باشیم

بای

 با سلام خدمت خانواده خوبم . امیدوارم به حق همین دعای تحویل سال دل تک تک دوستان و فامیلم مخصوصا مامانم  شاد شاد بمونه همیشه

 مامان عزیززززززززززم و بابای خوبم .

 سرسبزترین بهارو تقدیمتون میکنم

 عمه  آذی عزیزم . مهربونم .

 امیدوارم در این سال جدید به آرامش برسی

نسیم خواهری . عیدتون مبارک

  مهدی  سال خوبی رو برات آرزو میکنم

 فاطمه عزیزم . امیدوارممحکم باشی و

 اولین سال نبودن پدرت را بتونی به خوبی تحمل کنی

 به همسرم هم تبریک سال نو را میدم .

 فریان عزیززززززززززززززززززززززم . نور چشمم

قولدر خونه .

 این دومین عیدت رو در کنار مامان بهت تبریک میگم

 به همه عموها و خانواده هاشونن این عید رو تبیک میگم

  برای همه خاله ها و خانواده هاشون  سالی

پر از سلامتی براشون آرزو میکنم

 به عمه هام  و خوانوادشون

 تبریک این سال جدید رو میرسونم

 همه فامیلمو مثل چشمام دوست دارم و برای دیدنشون بیقرارم . امیدوارم که زودتر دیدارهامونو جدید کنیم

 و اما دوستان.

   تولد نازی عزیزمو تبریک میگم که روز 24 اسفند بوده

 

                   

نازی عزیزم با همه وجودم . دل شکستتو درک میکنم و مثل خواهری عزیز میدارمت ....
نازی بعد از   هر  سرازیری یه  سربلندی  هست .
من اینو مطمعنم
دلشاد باش و به حکمت خدا ایمان داشته باش 

و اما نوروز

روز نو شدن

همه چیز عوض میشه و طبیعت زندگی دوباره میگیره

کاش بیاییم با همین دلهای غمگین و شکستمون .

از خدا بخواییم که توی این سال جدید خدا بهترینها رو برامون مقدر کنه

 

توی این سال جدید از خیلی دوستانم که هواره و همیشه منو مثل یه خواهر کنارشون داشتن و دارن . تشکر میکنم . نمیدونم با چه زبونی ازشون تشکر کنم . فقط همینقدر که همشونو دوست دارم که منو تحت هیچ شرایطی تنها نمیزارن .

 از نزدیکترین دوستام که هومن  باشه گرفته تااااااااااااااااااااااااآخرین دوستم که به اسم ناشناسه

همه و همتون رو دوست دارم که با وفایید و همیشه سایه محبتتون روی سرم هست .

دنیای عزیزم . اولین عیدی که جای خالی عزیز سفر کردتو داری رو. از ته دلم بهت تسلیت میگم .

دننیای خوبم . من اگه نتونم به جای  مادر برات مادری کنم . ولی میتونم در نقش یه خاله باشم برات

نازی که خدا خفت کنه .

دارم روزا رو میشمارم که بیام به خدمتت برسم . تو جرات داری پیش من گریه کن . کشته شدی

کمندی مهربونم

خیلی وقته که حس میکنم . تو منی و من توام .

خیلی وقته که حس میکنم . یه فروغ دیگه هم هست که به هر کی محبت میکنه . جوابی برعکس میبینه .

یه نفر دیگه هم هست که همه محبتشو و دلتنگیشو عوضی حالیشون میشه .

کمندی مهربون بازم میگم .  نوشته های پر از مهرتو

 از ما نگیر

نرگس عزیزم که همیشه با حرفای نورانی خودت . منو به زندگی امیدوار میکنی

برام دعا میکنی .

وااای خدا توی این سال که داره میره چقدر دوستای خوب خدا برام فرستاد

نازگلم که همیشه . دوست جونی خودم هستی .راستی تولد یکسالگی دخترت مبارک باشه

آزاده خوبم که همش منتظر اون روزم که کی میشه من تو رو از نزدیک ببینم . به مامانت بگو که یه مهمون داره میاداااااااااااااااا

لیدای عزیزم توی غربت ...رهای مهربونم توی تهرا ن ...... وااااای مامان هستی مهربونم داشت یادم میرفت .....عاطفه غمگینم ... صبا که اینروزا دیگه تحویل نمیگیره و همش دنبال داییشه .........و همچنین دوستای قدیمی و خوبم .

نانسی عزیزم . ممنونم از بودنت

 پروانه مهربون  و فیروزه جونم

اگه اسم هر کدوم از خواهریهامو جا انداختم ببخشید .  

عید همه خواهر و برادرام مبارک

عید سال 1384 مبارک باد

سال مرغ و خروس

سلام به تو ای آشنای احساسم

راستش اینقدر از دست این پارسی بلاگ اعصابم خورده که نگو

چند روز پیش اومدم دیگه وبلاگمو که  دیگه  تموم  شده بود رو قشنگتر کنم . و یه لینک بهش اضافه کنم

که یه دفعه بعد از فرستادن اون به ویرایش .  همه  قالبم  پاک شد....

وای که اینقدر حالم بد شده و شوک زده هستم که هنوز نتونستم دوباره قالبمو درست کنم و  لااقل لینک بچه ها رو بزارم .

به هر حال اگه میبینید قبلا لینک بوده و الان نیست .به این خاطره هست . نه این که من دیوونه شدم باز

ابوالفضل عزیز . عزیز دلم چته . چرا اینقدر پژمرده ای؟چرا اینقدر خودتو عذاب میدی؟ بابا درست میشه . به خدا این روزهای بد هم میگذره . اینقدر غصه بخور تا پیر بشی .بابا جون بیخیال داداشی

نوشته پایین هم خیلی قشنگه بخونش .

تنها در میان تن ها چه عاشقانه مانده ام

در بیهودگی انتظار  پیوستن

به تو چه بی صبرانه مانده ام

چه خوانا دوری ات را بر سردر ِ خانه نوشته اند

و من در نخواندن آن چه پا فشارانه مانده ام

چه بسیار است دو رویی ها،

 فراموش کردن ها و گسستن ها

و من در این هم همه چه صادقانه مانده ام

رفیقان همه با نارفیقی خود رفیقند

من هنوز با آنان چه دوستانه مانده ام

خاستگاه من کجاست که من آن جا قنودن خواهم

من در پیمودن راه چه عاجزانه مانده ام ...

 تنها در میان تن ها چه عاشقانه مانده ام

            مادرم روزت مبارک

بچه ها تورو خدا قدر اون چیزایی که دارید رو بدونید

به خدا وقتی که نداشته باشیدش ..

حسرت نداشتنش خیلی سخته

به خدا دلم برات تنگه . برای یه لحظه داشتنت

برای دعوا کردنهات

برای اینکه بشینیم . پیش هم و حرف بزنیم .

به خدا مامان دلم برای اون صندلی که صبحها میشستیم .

و تو و فریان هم کارم مینشستید تنگ شده

مامان . فکر نکن اگه نمیگم و حرفی نمیزنم .

خیلی بی احساسم

به خدا نه

من میخوا م با حرفام اذیتتون نکنم .

مامان . نمیدونی .

 چه سخته وقتی نیگا میکنم

 به کسی که هنوز مادرش کنارشه

 و من تک و تنها .

هم باید مادر باشم و هم پدر

مادر . روزت مبارک

مادر از بچگی استقامت و بزرگواری تو رو دیدیم

و یاد نگرفتیم

دارم میفهمم که هم مادر و هم پدر بودن خیلی سخته

دارم میرسم به جایی که داد بزنم . دیگه خسته شدم

ولی بازم ازت یاد گرفتم که هر وقت به تنگ اومدم . .....

آهسته و آهسته . اشک بریزم  توی خلوت خودم

و هر کی ازم پرسید چیزی شده ؟؟؟؟؟؟.

 بگم نه !!!!!!!. سرم درد میکنه .

مامان .   کارتهای تلفن که خرابن . مجبور شدم .

بیام اینجا برای دلم بنویسم . . اشکم ولم نمیکنه .

هی یاد آوری میکنه که تو تنهایی .

و چاره ای جز قبول نداری ................

مامان . کاش زودتر این روزا تموم بشه بیام .

بازم سه ماه ایران .

 و بشینیم پیش هم و چایی خرما بخوریم .

 مامان . این چه سرنوشتی بود که خدا برام رقم زد؟

نمیدونم

شاید حکمتی توش بوده .

 ولی من که هیچ وقت آدم محکمی نبودم .

 چطوری میتونم  .

این همه مشکل رو حل کنم؟

میدونم میشه . فقط با دعای تو مادر

مامااااااااااان . روزت مبارک

روزت مبارک .

 عشق یعنی آسمان ، یعنی فروغ
عشق یعنی بهترین حسن ختام
عشق یعنی بهترین حسن ختام
عشق یعنی بهترین حسن ختام

 

عشق یعنی رازقی ، یعنی نسیم
عشق یعنی آسمان ، یعنی فروغ
عشق یعنی آرزو ، یعنی امید
عشق یعنی روشنی ، یعنی سپید

عشق یعنی آفتاب بی غروب

عشق یعنی غوطه خوردن بین موج
عشق یعنی رد شدن از مرز اوج
عشق یعنی از سپیده تا سحر
عشق یعنی پا نهادن در خطر 

عشق یعنی لحظه دیدار یار
عشق یعنی دست در دست نگار
عشق یعنی نغمه های هایده
عشق یعنی رقص آب و آینه
عشق یعنی عقل شد مدهوش تو
 

عشق یعنی لحظه های بی قرار
عشق یعنی صبر ، یعنی انتظار
عشق یعنی اشتیاق و اضطراب
عشق یعنی دلهره ، یعنی شتاب
عشق یعنی اشک ، یعنی عاطفه
عشق یعنی یادگاری ، خاطره
عشق یعنی لایق مریم شدن
 عشق یعنی باخدا همدم شدن
عشق یعنی جام لبریز از شراب
عشق یعنی تشنگی ، یعنی سراب
 عشق یعنی خواستن ، له له زدن
عشق یعنی سوختن ، پر پر زدن
عشق یعنی سالهای عمر سخت
عشق یعنی زهر شیرین ، بخت تلخ
عشق یعنی با "خدایا" ساختن
عشق یعنی چون همیشه باختن

عشق یعنی مستی ودیوانگی

عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجدها با چشم تر

عشق یعنی سر به داراویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی سوختن با ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراقش سوختن

عشق یعنی انتظارانتظار

عشق یعنی هرچه بینی عکس یار



عشق یعنی سوزنی آه شبان

عشق یعنی معنی رنگین کمان

عشق یعنی شاعری دلسوخته

عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن

عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی آب بر آذر زدن

عشق یعنی یک تیمم یک نماز

عشق یعنی عالمی راز و نیاز

عشق یعنی چون محمد پا به راه

عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه



عشق یعنی یک شقایق غرق خون

عشق یعنی درد و محنت در درون

عشق یعنی قطره دریا شدن

عشق یعنی همچومن شیدا شدن

عشق یعنی قطعه شعر ناتمام

عشق یعنی بهترین حسن ختام

*******************

        بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم

سلام.

( چندکلمه خودمونی)

میگم به من یکی نیومده که سایت دار باشم . ول کردم هر چی دات کامه.و اومدم که در خدمت پارسی بلاگ بمونم .والله هیچی از یه سایت کم نداره . فقط منه بد بدخت توی این یه سال کلی پیاده شدم برای دو تا سایتی که ( هیچی ) بهر حال خر ما از کره گی دم نداشت . من موندم توی پارسی بلاگ . قربونتون برم که همش سراغم میگرفتید

و در ضمن تسلیت میگم تاسوعا و عاشورا را به همه مسلمانان

مشکی رنگ عشقه

این نامه را برای تو می نویسم

 هرچند می دانم هرگز به دستت نمی رسد

 و نمی خوانی اش .

می نویسم تا درد نبودنت را با من شریک شوی.

انتظار کهنه ام را بفهمی

 و شاید دیگر به تنهاییم نخندی.

 می نویسم که مرا ببخشی.

 مرا ببخشی که مهربانیت را با غرورم نادیده گرفتم

 و خواستنت را با لجاجت هایم به  تمسخر گرفتم . ببخشی که هرچه کردم نه از روی کینه   

 و دشمنی که از عشق بود .

 عشق تو چشمانم را کور کرد

 انقدر که دیگر خود را ندیدم.

 انقدر که فراموش کردم

من نیز انسانم و حق زیستن دارم.

 عشق تو با وحشتی گریزان عجین بود.

 تمام لحظه های دوست داشتنم

 به ترس رفتن تو گره خورده بود،

 به ترس از دست دادنت،

ترس نخواستنت.

تمام لحظه های با تو بودنم به رشکی عظیم امیخته بود .

 حسادت به انکه این هرم بوسه ها،

 این نوازش ها دستها به او تعلق خواهد داشت.

 مرا ببخش که در بودن با تو خود را فراموش کردم.

انقدر "تو" شدم که احساس تنهایی کردی

و گریختی.

 پوسیده طناب حضورت را من تبر زدم

چراکه نخواستم در واپسین لحظه

 غرورم را به عزا بنشینم.

چراکه تحمل نداشتم خود به من بگویی

که نمی خواهمت

 و چه خوب می دیدم که دیگر نمی خواهیم.

رفتی و در عزای رفتنت تمام روزها را   مات بودم .

بیهوده تمام خطوط درهم فنجان های قهوه را

 به امدنت تعبیر کردم

و تکخال های ورق را نشان بازگشتت دانستم.

ندانستم که تمام فال ها دروغ می گویند

 و معجزه ای نخواهد بود.

 و اینک از گوشه دلم ندا می اید

 که به دیگری تعلق یافته ای