شكسته بالم و شوق رها شدن دارم.
هواي از قفس تن جدا شدن دارم..
بپوش برتن من جامه اي برنگ بهار..
كه همچو غنچه تمناي وا شدن دارم.
گمان مبر كه مرا پيري از نفس انداخت.. غمين مباش كه ناي به پا شدن دارم..
اگر نواي وفايي بر ايد از نايي..
يقين بدان كه سر هم نوا شدن دارم..
تو از خصومت و بيگانگي دمي بگذر.
ببين كه من هوس اشنا شدن دارم ..
گرفتم اينكه به بالا . بلايي جاني تو ..
مگر كه من حذر از مبتلا شدن دارم ..
اگر كه پا بگذاري به چشم من بيني..
كه من لياقت زيبا نما شدن دارم..
بقاي من به لقاي تو بسته اي عشق .
بمان كه گر تو نباشي فنا شدن دارم ..
بساط سوختن شعله را مهيا كن ..
به جرم اينكه خيال خدا شدن دارم