خيلي بايد بجنگي تا بتوني بگي وقتي حوا سيب ممنوعه روچيد گناه به وجود نيومد، اون روز يه قدرت با شکوه متولد شد که بهش نافرماني ميگن .
تاوان يک دوستت دارم چقدر است ؟مرا ببخش اگر تو را به شعر شکستم
گناهت بيشتر از اينهاست که رنجاندنت را با ببخشيد لفظها محو فراموشي کنم.
ميدوني دلم براي چي تنگ شده ؟براي صداقتت که البته الان فکر ميکنم صداقت نداشتي. فکر کنم همونجور که يهو دلم خواستت حالا ازت احساس خطر ميکنم و نميخوامتديگه نه ! دوست ندارم به اين فکر کنم که تو دروغ بودي نميخوام بتي رو که ساختم با دستاي خودم خرابش کنم .نميخوام باور کنم بهم کجکي ميخندي اشتباه کردي . خراب کردي . خرابتو ميتونستي دوست داشتنم رو باور نکني . ميتونستي وجودمو انکار کني اما حق نداشتياز يکي ديگه خيلي سوال بپرسي بعد شرمنده بشي که من راس گفته بودم ديگه اين اعتماد و دوست داشتنو دلشورتو باور نميکم . ديگه به دردم نميخوره ديگه حتي نگران سلامتيم هم نباش خوب هم نباشم خوبم . هيچي نمي گم، به تو قول داده بودم که ديليتت نکنم_-_-_-_-_-_-_
چقدر بد که بزرگ ميشيم ، يعني قدمون ،شناسنامه هامون، کلاس درسي مون،اندازه لباسامون اما خودمون کاش همون اندازه صادق ميمونديم که نمونديم.به قول معروف هر چي سايزها بزرگ شدند ما آب رفتيم ...از جايي شنيدم کسي که دو رو داره براي دوستي و جستجو يکرنگ نيستو هيچ دفاعيه اي برات پيدا نکردم،دروغ چرا ! هيچ تلاشي هم نکردم خيال هم نبافتم وگرنه ميشد مثه سنت قصه ها حق رو به تو داد و پرونده رو مختومه اعلام کرد .. اما نکردم چون نخواستم چون گاهي وقتي به آخر يک خط ميرسي برگشت ازون ديوونگيه ... از اون ديوونگي ها که اسمش حماقته .. گاهي اين آخر خطه که به آدم ياد ميده اول يه خط درست کجاس_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
پ .ن : التماس کسيو پيش خدا کردم که ارزششو نداشت .. خيلي منطق به خرج دادم خدام خيلي دوستت داشتحالا حتي معني جمله بالاي وبلاگتو ميفهمم که با حرکتش چشمام به دنبال جمله هاش ميرفتو نميخواستم باور کنم که قانون دوست داشتن تو يعني خنديدن به ريش احساس آدماي احمقي مثه منه ...