عرياني به رنگ صفر
رنگ برف
عرياني و يک نجابت مبهم
همروح نسيم شبِ بي پرده
درحاشيه ي کمانه ي رويا
هم خاطره ي رنگِ زِ رخ باخته ي ِ سرد زمستاني
با پاي برهنگي ، تا پاي درخت سيب
و لکه ي ننگي بر در و ديوار
عرياني يک جسد به زيبايي يک مرداب
دريا ي خروشيده ي
يک انقلاب سرخ
و دريدن پرده ي يک حرمت
و دريدن پرده ي يک پنجره با لذت
و رهايي از جسم به سوي نور
يک اخطار
و انقلاب رنگ نارنجي
در محور ِيک هاله
نوزاده ناخواسته شهوت
همرنگ پشيماني
يک لذت واخورده و منفور شده
از پس دانايي
در حاشيه ي يک اظطراب تلخ
عرياني و نوزاد و شب و رويا
واخوردگي لذت مادر شدني بي عشق
سرمايه نفرين خدايان زمين و آسمان هر دو
منشوره ي شوريده ي الفاظ الفبايي
ارواح پريشان شده روح اهورايي
در حوض جنين هاي بدون درد
در حوضه ي زنهاي بدون مرد
دنيا ي خاکستري بي در و بي پنجره و پرده
دنياي سياه شب بي رو يا
خاکستري و بي عشق
دنياي زن ِ بي