آن گاه که لغزش ها روحت را آزرده ساخت، در توبه به روي تو باز است. (قصص/67)
دلم تنگ است اين شب ها . يقين دارم كه ميداني صداي غربت من را از احساسم . تو ميداني. شدم از درد تنهايي. گلي پژمرده و غمگين . ببار اي ابر پاييزي كه دردم را تو مي داني . ميان دوزخ عشقت ، پريشان و گرفتارم . چرا اي مركب عشقم. تو آهسته ميراني . تپش هاي دل خسته ام. چه بي تاب و هراسانند . به من آخر بگو اي دل. چرا امشب پريشاني . دلم درياي خون است و پر از امواج بي ساحل درون سينه ام ... آري. تو آن موج هراساني . همواره قلب بيمارم به ياد تو شود روشن . چه فرقي مي كند . تو كه اين را نمي داني..
چقدر سخته تو چشماي کسي که تمام عشقت رو ازت دزديد و بجاش يه زخم هميشگي رو بهت هديه داد زُل بزني و بجاي اينکه دلت لبريز کينه و نفرت شه حس کني هنوزم دوسش داري
چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز روبه ديواري تکيه بدي که يه بار زير آوار غرورش همه وجودت لِه شده
چقدر سخته تو خيالت ساعتها باهاش حرف بزني اما وقتي ديديش هيچ چيزي جز سلام بهش نتوني بگي
چقدر سخته وقتي پشتت بهشه دونه هاي اشک گونه هات رو خيس کنه اما مجبور شي بخندي تا نفهمه که هنوزم دوسش داري
چقدر سخته گل آرزوهات رو تو باغ ديگري ببيني و هزار بار تو خودت بشکني و اونوقت آروم بگي « گل من باغچه نو مبارک » ....
بازم پر كشيده اين دل من به كف العباس
سلام: تسليت بابت اين ايام.نميدونم چه چيزي تو عكس اون خدابيامرز باعث ميشه خيلي وقتا يادش بيفتم منكه اصلا اونو نديده بودم. باور كنيد ديشب حدود دو و سه بود اومدم بخوابم ياد شما افتادم و امروز ديدم شما كامنت گذاشتيد. خدا رحمتش كنه التماس دعا.
گريه نكن رقيه كه شايد بارون بباره
سلام فروغ جان.خوبي؟
فكر كنم تو هم مثل من برادر عزيزتو از دست دادي.پس كاملا دركت مي كنم عزيزم.تونستي پيش منم بيا.منم وبلاگمو فقط به خاطر داداشم درست كردم.
السلام عليك يا ابا عبدالله الحسين
با سلام حضور شما خواهر گرامي و تسليت ايام سوگواري سالا ر و سرور شهيدان حرت امام حسين عليه السلام . در پست جديد از مداحي هاي آقاي عبدارضا هلالي هم گذاشتم و اين كار رو ادامه مي دهم ولي از سايتي كه من استفاده مي كنم متاسفانه از مرحوم آقاي ذاكر نديدم اسم سايت بچه هاي قلم هست مي توانيد مراجعه كنيد .
در اين ايام كه هيات مي روم همه دوستان را دعا مي كنم البته ملتمس دعاي شما همگي هستم. http://www.bachehayeghalam.com
خالي از هر چه كه هست ميشم....از زمين سرد خاكي تا نگاهي عاشقانه....بغض شب توي گلو خيلي وقته كه نشسته ميدونم ....با خودم ميگم تلخي اين زمونه رو ميسپرم بدست باد ....چشمامو ميزارم روي هم , سياهي پشت چشممو با يه رنگ خوب پاك ميكنم...يادمو ميدزدمو ميبرم به اوج خاطرات گرم تو ....با دلم آخرين اسم تنهايي شبت رو فرياد ميزنم ....دست سردم ميكشم تو خاطرات دلپذير تو ........تا خيال ورت نداره فكر كني رفتي از سرم ....شمعدوني كنار باغچه رو در ميارم .....با يه بغل آرزوهاي داغ داغ ميكارمش تو خاك سبز دل تو ....و از لحظه لحظه هاي خواندنم هراسي نخواهم داشت...يكرنگي نگاهم و با خاطرات نگاه تو موزون ميكنم .....يه ريتم ميسازم براي سكوت قصه مون ....حالا چشممامو باز ميكنم به اميد بودنت ....خالي از هر چه كه هست ...