چگونه سفر خواهد كرد از تو وقتي كه سايه اش در چشمهايت رنگ مي بازد و در اشكهايت خيس مي خورد؟ وقتي غبار خاطره هايش روي پلكهايت نشسته است تا هر ثانيه نگاهت را پر كند... وقتي در خوابت بيدار مي شود و در بيداريت خواب مي بيند... وقتي زخم خونريز دلت را با خاكستر مي پوشاند و هيمهُ جانت را به آتش مي كشد تا خاكستري گرد آورد...وقتي كه بوي حضورش در مشامت پيچيده است و مي رود تا كه بيشتر بماند...چگونه سفر خواهد كرد از تو وقتي...چگونه؟ فروغغغغغغغغ