من که مي دانم شبي عمـرم به پــــايان ميرسد
نوبت خاموشــــي من سـهل و آسان مي رسد
من که ميدانم که تا سرگرم بزم و مستي ام
مرگ ويرانگر چه بي رحم و شتابان مي رسد
من که مي دانم به دنيا اعتباري نيست نيست
بين مرگ و آدمي قول و قــراري نيست نيست
من که مي دانم اجل نا خوانده و بيدادگر
ســـــرزده مي آيد و راه فراري نيست نيست
پس چرا ........ پس چرا عاشق نباشم ؟
به نام خدا.سلام فروغ خانوم.اميدوارم حالتون خوب باشه.من فاتحه دادم هم تو كامنت هاتون.هم تو دل خودم.چون جگر منم داغ عزيز از دست رفته اي رو ديدهاما فروغ خانوم اين رسمش نيست.به خدا رسمش نيست.من تا يه ماه ژيش هر روز مي اومدم و سر ميزدم ولي اثري از ابديت كردن نبود.حالا كه ابديت كردين چرا بي خبرم گذاشتين؟يادتون مياد يه روز به من چي گفتين.اره؟گفتين تو سالي دو بار ابديت ميكني.چند بار اومدم و سر زدم و داد ميزدم كه ابديت كردم ولي شما نمي اومدينحالا كه اومدم ديدم ابديت كردين خيلي خوشحال دم.چون ديدم اولين نفري هستم كه تو كامنت ها فاتحه دادم.راستي چند ماه پيش منم ابديت كردم.ولي هنوز شما نديدينش.بازهم داغ عزيز از دست رفته تون رو تسليت ميگم.چون منم داغ عزيز ترين كسم رو ديدم.رو دستاي خودم پر پر شد
منتظرم.باي