~~~~~~~~~~~~~~
جغد بارون خورده اي توکوچه فرياد مي زنه
زير ديوار بلندي يه نفر جون مي کنه
کي مي دونه تو دله سياهه شب چي ميگذره؟
پاي برده هاي شب اسير زنجير غمه
دلم از تاريکي ها خسته شده
همه ي درها به روم بسته شده
من اسير سايه هاي شب شدم
شب اسير تور سرد آسمون
پا به پاي سايه ها بايد برم
همه شب به شهر تاريکه جنون
چراغه ستاره ي من رو به خاموشي مي ره
بين مرگو زندگي اسير شدم باز دوباره
تارکي با پنجه هاي سردش از راه مي رسه
توي خاکه