چرا وقتي كه آدم تنها ميشه ~ غم و غصهش قد يه دنيا ميشه ؟ ~ميره يه گوشه پنهون ميشنه ~اونجا رو مثل يه زندون مي بينه.~ غم تنهايي اسيرت ميكنه ~ تا بخواي بجنبي پيرت ميكنه ~ وقتي كه تنها ميشم اشك تو چشام پر ميزنه ~ غم مياد يواش يواش خونه دل در ميزنه~ياد اون شبها ميفتم زير مهتاب بهار~ توي جنگل لب چشمه مي نشستيم من و يار ~ غم تنهايي اسيرت ميكنه~تا بخواي بجنبي پيرت ميكنه ~ ميگن اين دنيا ديگه مثل قديما نميشه ~ دل اين آدما زشته ديگه زيبا نميشه~ اون بالا باد داره زاغ ابرها رو چوب ميزنه~اشك اين ابرها زياده ولي دريا نميشه~ غم تنهايي اسيرت ميكنه ~ تا بخواي بجنبي پيرت مي كنه.....~