• وبلاگ : .:(( به ياد رضا )):.
  • يادداشت : 107 روز از نبوندنت رفت
  • نظرات : 18 خصوصي ، 24 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    وقتي زير باران راه بروي و دانه هاي درشتي که هنوز به زمين نرسيده اند ... تا چرکين بودن آن را ياد آور شوند. به صورتت بخورند ، آنوقت معلوم نميشود صورتت از قبل خيس بوده و خودت باريده اي ؟ و عابرهايي که با چترهاي بازشان تند تند راه ميروند تا خيس نشوند ... متوجه اشکهايت هم نمي شوند ...! ديگر مثل آنروز ها باراني نميبارد که ديگر خود باريده اي بيش تر از هميشه باريده اي ...!
    ديگر راه رفتن هم بي تو لذت ندارد .. زود خسته ميشوم يا بايد کنار خيابان پارکي براي نشستن گير بياورم يا به ماشين هاي آهني که با سرعت از وسط خيابان ويراژ ميدهند ، مقصدت را بگويي ...! آنروزها دلم براي بقيه بيشتر از اين روزها تنگ ميشد ولي اينبار فرق دارد ... دلم فقط براي تو تنگ ميشوم ... دلم فقط به هواي تو ميبارد ... بعد از آن همه راه رفتن يکدفعه احساس ميکردم چهار – پنج ساعت چقدر زياد است ..؟ از وقتي تو را نديده ام ... ! راستي تو دلت براي من تنگ نشده است ؟ آخرين باري که بيادم بودي کي بود؟ اصلا يادت مي آيد کسي به اسم من ؟ من گاهي به ياد تو ميافتم ... وقتي راننده ناداني بعد از بوق ممتد مرا به خود مياورد .. و سرش را از پنجره بيرون ميکند و چيزهايي ميگويد که ديگر به شنيدنشان عادت کرده ام، وقتي .. ~
    ميداني دلم چه ميخواهد ... ؟ برايت ميگويم ..! ~