مي خوانمت به مقدس ترين ِ آواهامي خوانمت تا مسافر چشمان پربارانتا ميهمان نگاه به مهتاب دوخته ام شويتا بيايي از آن سوي هر چه هستتا بخواني ام ، به كلامي ، به نگاهي ، به لبخندي حتي ، مي خوانمت ، تا پژواك ندايمفرو ريزد اين ديوار كج خيال فاصله رامي خوانمت به حرمت پاك عشقت
ميخوانمت ، به نام ، به نام خدا .....