يه مسافر يه غريبه .. يه شبم بي پنجره .. ميروم با کوله بار سرگذشت و خاطره .. خسته ام از خستگيها .. خسته از اين لحظه ها .. گفتني ها دارم اما ..بر نمي آرم صدا .. قصه هاي منه غمگين . اگه تلخه .اگه شيرين . ميروم تا واسه فردا . بسازم دنيائي رنگين . هر جا ميرم لبا ميگن .. يه غريبه اومده .. نميبينم همصدائي . اينم از بخت بده .. من تو رو ديدم و دلم در انتظاره ... ميرم که تا در غربتم نوري بتابه .. اي زندگي بيزارم از بيهوده بودن .. ميرم که تا پيدا کنم فرداي روشن ..!!!