وقتي چشمانت باراني است ... ديگر چه فرقي ميکند .... زير باران باشي يا در کويري بي محبت که از بي مهري باران خشک است و از آن آفتاب تموز صورتت پوست مي اندازد و تمام تنت را ميسوزاند .... ديگر چه فرقي ميکند ... پاهايت پر از آبله شود وقتي از فرت خستگي راه تمام زندگي را سرابي بيش نميبيني و با پاهاي خسته تمام بيابان زندگي را پيموده اي .... ديگر چه فرقي ميکند من باشم .. يا نباشم .... ديگر چه فرق ميکند .... من باشم يا تو که تمام پهناي صورتش از اشک نمناک است .... ~