سلام دوست خوبم
احوال شما
..........................................بر سنگ مزار الا ، اي رهگذر ! منگر ! چنين بيگانه بر گورم چه مي خواهي ؟ چه مي جويي ، در اين كاشانه ي عورم ؟چه سان گويم ؟ چه سان گريم؟ حديث قلب رنجورم ؟ از اين خوابيدن در زير سنگ و خاك و خون خوردن نمي داني ! چه مي داني ، كه آخر چيست منظورم تن من لاشه ي فقر است و من زنداني زورمكجا مي خواستم مردن !؟ حقيقت كرد مجبورم چه شبها تا سحر عريان ، بسوز فقر لرزيدم چه ساعتها كه سرگردان ، به ساز مرگ رقصيدم از اين دوران آفت زا ، چه آفتها كه من ديدم سكوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان
............................................................
مثل هميشه زيبا بود ...............موفق باشي