ترسم از شب نيست ... ترسم از نبودن نيست ... ترسم از دلي است که پرده پوشي نميداند ... و زماني که بيهوده بگذرد ... و باز در امتداد شک و دلهره ... اسير وسوسه انديشه هاي خود به راه خود برويم ... راهي که هر لحظه ترس و دلهره ، بر اندام شب ،
مي اندازد ...!