وقتي تو رفتي شمع روشن شبهايم خاموش شد،پنجره رو به زيبايي و رو به آغوش مهربانت بسته شد ، چشمه لبم خشك خشك شد،و آغوشم تنها بهانه تورا مي گرفت!وقتي تو رفتي آتش غم دوري و فاصله در وجودم شعله ور شد ،آسمان چشمانم ابري و دل گرفته شد و غروب غمگين عشقدر آسمان قلبم نشست!وقتي تو رفتي دنيا برايم عذاب شد ، و ثانيه ها برايم پر ارزش تر از گذشته شدند!وقتي تو رفتي نگاهم دائم به ثانيه ها و لحظه هاي زندگي بود تا هر چه زودتر بگذرد و دوباره تو را در كنارم خودم احساس كنم!وقتي تو رفتي همدم من پرندگان شدند ورفيق شب و روز من تنهايي شد!تو كه رفتي شهر برايم غربت شد ،و خانه برايم يك زندان پر از شكنجه و عذاب شد!!تو كه رفتي چشمانم هميشه در حال بهانه گرفتن بود ، و دستهايم هميشه لرزان!تو كه رفتي هيچ حسي در وجودم نبود ،و تنها آروزي تورا از خداي خويش داشتم!وقتي تو رفتي هر روز به ياد تو و به فكر تو بودم و هر شب نيز اگر خوابي به اين چشمهاي خسته من مي آمد خواب تو را ميديدم!وقتي تو رفتي تنها به پايان جاده زندگي مي انديشيدم ، و تنها نگاهم به پايان جاده كه به تو ميرسم و تو را در آغوش خود ميگيرم بود!تو كه رفتي من مانند ساحلي بودم كهدر كنار درياي پر از عشق منتظر امواج محبت تو بودم!
وقتي تو رفتي ، نام سفر برايم يك كاووس وحشتناك شد و ديگر از هر چه سفر بود نفرت داشتم!تو كه رفتي قلمم بر روي كاغذ خيسم تنها از دوري و از رفتن تو مينوشت!تو كه رفتي عاشقي برايم پر درد تر و غمگين تر از گذشته شد !وقتي تو رفتي هر زمان كه پرستوها بر فرازآسمان دلم پرواز ميكردند به آنها مي گفتم سلام عاشقانه مرا به تو برسانندو روزي تو را همراه با خود بياورند.!!!