رو تن زخمي جاده کي غم رفتنو کاشتهکي تو غربت خيابونقاب خورشيد و شکستهکي تو شهر عشق و رؤياشعر نفرين و نوشتهکي براي من تنهاکوه غم رو جا گذاشتهکي تو اوج قصه ها من و بي صدا گذاشتتو کوچ پرنده ها کي تو خوابم پا گذاشتبراي قلباي خستهبگين آسمون ببارهزير پاي پاک بارونيه کسي گلي بکارهتن زخمي زير بارونديگه مرهمي ندارهميشه تن پوش خيابونچون ديگه جايي ندارهجاده خالي حالامن و رو تنش ميکارهرو تن زخمي جاده کي ديگه پاشو ميذاره... !!!