گفتن از كسي كه حتي تصوير كوچكي از او در ذهن نداري ..... آسان نيست!
نوشتن از كسي كه تنها وجودش را حس مي كني و باور داري ، آسان نيست!
كشيدن تصوير از كسي كه شايد تنها نوري از دستانش را در روياها مي بيني ، آسان نيست !
فكر كردن به آنچه كه شايد تنها باوري اسطوره ايست ، اعتقادي تاريخي ، و ذهنيتي عميق ، آسان نيست !
باور موجودي عجيب ، آنقدر عجيب كه از سرتا پا سوال ميشوي ، سوالات بي پاسخ ، آسان نيست !
لمس نيرويي ابدي كه تو را به ابديت آسمان وصل مي سازد و از دستان هوس دور مي سازد ، در نهايت بي باوري باريكه نوري است روحاني و جاودانه !
من به اين باور اعتقادي عجيب دارم
! من او را لمس كردم در نهايت سقوط !
من او را زير پوست بي باوريهايم احساس كردم ....گرمايي دلچسب !
من او را شنيدم در نهايت بي صدايي !
دلم مي خواهد بازهم روزي بيايد كه دستانم را در دست بگيرد و باز مرا بخواند !
من از قهر او هراسانم ! سخت !!!