من از شبي ميآيم که همه ستارگانش کاغذي بود .... ! تو از آسماني که يک ستاره بيش نداشت ....! ستاره دلت فروزان باد ...
ديگر واژه ها را نميآبم ....! که مصداق سخاوتمندانه محبت هايت را و حال مرا بازگو کنند ...! دگرگونه اي ميشوم ...! پر از انتظار ... پر از اميد که تو ...! تمام وجودم را تسخير خواهي کرد ... ! تمام ذهنم را ... تمام کلامم را.... تمامي روحم را .... جسم خاکي ام را ... و تمام نگفته هايم را که ميخواهي بگويم ... و از پرده پرده تو در توي کلامم به عرياني فهم ترا فرياد زنم ...!