• وبلاگ : .:(( به ياد رضا )):.
  • يادداشت : هيچي براي گفتن ندارم . ...............
  • نظرات : 72 خصوصي ، 39 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ده ثانيه تا انتها ... پاياني بي سرو صدا ...

    بي خبر از هر شب و روز ... من و يک شمع نيمه سوز ...

    يکي گذشت از ثانيه ... نه تا ي ديگه باقيه ...

    اي کاش تو لحظه هاي که رفت ... مي ديدمش يه بار ديگه ...

    اون دور بود و تو حسرته ... ثانيه ها که مي گذشت ...

    اي کاش که تو اين يک ثانيه ... مي بودنش نمي گذشت ...

    ساعت ميگه دو ثانيه ... هشت تا ي ديگه باقيه ...

    يه عمر نشستم منتظر ... کي ميگه اينها بازيه ...

    يه عمر نشستم منتظر ... کي ميگه اينها بازيه ...

    فقير بودن جرم منه ... عاشق بودن تنها گناه ...

    يه عمري چشم به در بودم ... اين آخرها هم چشم به راه ...

    فقير بودن جرم منه ... عاشق بودن تنها گناه ...

    يه عمري چشم به در بودم ... اين آخرها هم چشم به راه ...

    ساعت بازم بهم ميگه ... سه ثانيه رفته ديگه ...

    خبر داري چه زود گذشت ... مونده فقط هفت ثانيه ...

    هي با خودم گفتم مياد ... اميدتو ندي به باد ...

    داد ميزدم پس کي مياد ...؟ کسي جوابم و نداد ...

    داد ميزدم پس کي مياد ...؟ کسي جوابم و نداد ...

    من موندم و دو ثانيه ... ازم فقط اين باقيه ...

    ثانيه پشت سر هم ... رفتن تا شيش و هفت و هشت ...

    لحظه تو گوشام داد ميزد ... هشت ثانيه ازت گذشت ...

    من موندم و دو ثانيه ... ازم فقط اين باقيه ...

    هنوز نشستم منتظر ... چشم اميدم ثانيه ...

    آي ، اي خدا تا به سحر ... باسش ببر تو اين خبر ...