خاطراتم را قاب ميکنم ? و به ديوار ميزنم ... خاطراتي که ياد آور زندگي و شور و شوق است ..! و به من اميد ميدهند .. با انها مانند يک پرنده در حال پروازم .. قاب ها را با سنگدلي تمام به قلبم ميکوبم ... تا هميشه پيش چشمانم باشند و با چشماني خسته به خوابي که نظيرش را نديده اي فرو ميروم ...! از خواب که بيدار ميشوم تو ديگر در کنارم نيستي ! ميخواهم به خواب هميشگي فرو روم ... شايد ترا براي هميشه داشته باشم ...!
شايد ... شايد ... شايد ...~