اي آسمان از جور تو درد دلم افزون شده
لب از شمردن بسته دار کاين از عدد بيرون شده
مي ريزم از رخساره ام سيلابه هاي خون و اشک
آخر ز درد سينه ام آب دو ديده خون شده
ما را به غير ناله و روي پريشان هيچ نيست
اينگونه قسمت بهر ما از گردش گردون شده
فرهاد شيرين جان خويش بر عشق شيرينش سپرد
خون چکيده از سرش خشکيده در بسيتون شده
سوز غم دلدادگان کي مي رود از سر برون
تا روز محشر سينه ام از داغ غم محزون شده
بر دشت بگذر يک زمان بر لاله هاي خون عذار
تا بنگري چون است وفا کاين داغ نيلي گون شده
بر دولت عشقت پسند اين بنده ات را محتشم
دولت ندارد اعتبار اين پند از قارون شده
************************
يار بي وفا
پيش از اين در سينه ات مهرو وفائي داشتي
گوشه چشمي به حال بي نوائي داشتي
پيش از اين اي پرتو حسن تو ماه تابناک
با گرفتاران خود کمتر جفائي داشتي
گوئيا بر خاطرت نبود چنان فول و قرار
کز سر صدق و صفا بي ادعائي داشتي
اي دريغ از صحبت شبهاي گرم دوستي
کانچنان با من سر لطف و صفائي داشتي
کار دل بالا گرفت و برد رنگ از روي من
اي طبيب عاشقان روزي دوائي داشتي
جمله اصرار و تمنايم يکي بهره نداد
با دل سنگت عجب چون و چرائي داشتي
اعتنا بر ما نکردي لحظه اي در طول عمر