• وبلاگ : .:(( به ياد رضا )):.
  • يادداشت : پاك و بي آلايشه ..اون لايق ستايشه
  • نظرات : 19 خصوصي ، 20 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    قلبي در سينه استخواني ام مي تپيد ...! و هر لحظه با آفرينش تو تند تر و تند تر ميزد ...! در آن هنگام ، همه فرشتگان به دور تو تجمع داشتند و همه آنها ترا مي آراستند ...! چقدر زيبايي برازنده تو است ...! و تو در آن صبح دم آفريده شدي ....! هنوز سيبي از شاخه درختي به زمين نيافتاده بود ...! همه شکوفه بودند ... و ما در باغ عدم بوديم ...! هنوز گلي از شاخه حسرتي جدا نشده بود ...! عريان بوديم ...! خالي از هر نوع تفکر ...! خالي از هر نو ريا ... خالي از هر نوع کلام ...! تنها نگاهمان بود، که کلاممان بود ...! اشارتي بر انگشت ...! تصويري از سبزينه ها ...! تجسمي از گلهاي سوسن و ياس ...! شيطان حسادتمان داشت ...! من به انتظار بهار بودم ...! شيطان سيبي از درخت معرفت و آگاهي به تو بخشيد ...! و تو بي هيچ تفکري ميوه اشجار ممنوعه را بلعيدي ...! و من نيز ...! و زمين ملعون شد ، از آگاهي ما ز هستي ...! عرياني مان نمايان شد ...! عرق شرم بر پيشانيمان نقش بست ...!