خرسند شديم از اينكه امروز رنگي دگر است نه رنگ ديروز تا شب نشده رنگ دگر شو .. گفتند از اين نكته هزار نكته بياموز.........فرياد زديم كه چرخ گردون ليلا تو نداده اي به مجنون .. فرياد بر آمد كه خاموش ... كم داد اگر نگيرد افسون... خاموش شديم و در خموشي رفتيم سراغ مي فروشي... فرياد زديم دواي ما گفت گويند دواست باده نوشي... هوشيار نشد مگر كه مدهوش اين بار گران بگيرم از دوش... آرام كنار گوش ما گفت اين بار گران تو مفت مفروش از خود به كجا شوي... تو پنهان از خود به كجا شوي گريزان... بيداري دل چنين مخوابان سخت آمده است مبخش آسان... هوشيار شديم از اينكه هستيم رفتيم و در ميكده بسيتم با خودبه سخن چنين نشستيم ما باده نخورده ايم و مستيم؟؟؟ مسجد سر راه از آن گذشتيم بر روي درش چنين نوشتيم در ميكده هم خداي بيني با مرد خدا اگر نشيني ... باز آي كه برويد دل گل خزانش را.... باز آي كه ببويد باز عشق جاودانش را.... باز آي كه بگويد باز دل درد نهانش.... را باز آي كه بجويد دل جا و مكانش را....
***********
سلام نازنينم
من تمام حرفام شعريست كه در دهانم خشكيده است اميد دارم همچنان موفق وپيروز باشي
شعرم دهان سخن دارد براي همگان