سلام خواهر گرامي فروغ جان نوشته هات غم انگيز بود ولي زيبا . تو هميشه در نظر او بهترين ها ميموني .. من اينو احساس ميكنم .
دوش ديوانه شدم , عشق مرا ديد و بگفت.. آمدم , نعره , مزن , جامه مدر , هيج مگوي. گفتم اي عشق من از چيز دگر ميترسم. گفت آن چيز دگر نيست , دگر هيچ مگوي.. من به گوش تو سخن هاي نهان خواهم گفت.. سر بجنبان كه بلي , جز تو به سر هيچ مگوي