• وبلاگ : .:(( به ياد رضا )):.
  • يادداشت : تو با مني .هر جا برم...........
  • نظرات : 19 خصوصي ، 42 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3      >
     
    عكس ... و اهنگ عالي ... . كيف كردم واسه اهنگت .. شاد باشي

    .......... يک آسمون آبي سقف اتاق دلم را پوشانده ... يک شب پر ستاره که ميشود از لابه لاي شفافي فروغ نور ماهه چشمان تو ستاره را چيد ..! امشب تمام عاشقانه ام را براي دل تو خواهم گفت ...! تمام آنچه که رنگ به زيستنم زد را که تمام رنگ ها ... تمام کلماتي که اينک از دلم جاري ميشوند .. بر اوراقي سفيد به سپيدي دل تو را زيبا ترين نوع بيانم خواهم کرد .. تو تمام خاکستري هاي انديشه ام را رنگ زدي ... تو تمامي وجودم را سرشار از قوُت عشق ساختي که واژه ها بيايند و کنار هم بنشينند و جمله اي عاشقانه تر برايت بسازند ...!~

    سلام فروغ عزيز ... شب و روزت بخير و خوشي داداشي ...
    سلام ..بامداد روز دوشنبه شما بخير و خوشي .. خوشحال مي شم كه سري به باغچه گل ياس بزنيد ... منتظر خواهم ماند .... در ضمن شعر بسيار زيبايي بود ....

    تن تو نازک و نرمه، مثه برگ
    تن من جون ميده پرپربزنه زير تگرگ
    دست باد پر ميده برگو تو هوا
    اما من موندنيم تا برسه دستاي مرگ
    نفسم اين خاکه
    خون گرمم پاکه
    من از تبار پاک آريايي
    قشنگ ترين قصيده رهايي
    هواي عشق تازه نيست تو رگهام
    تن نميدم به رنگ کهربايي
    نفسم اين خاکه
    خون گرمم پاکه
    واسه رفتن ديگه ديره
    تن من اينجا اسيره
    خاک اينجا چه عزيزه
    عاشق قديمي پيره
    نفسم اين خاکه
    خون گرمم پاکه ~

    وقتي که ، دستاي باد ، قفس مرغ گرفتارو شکست ، شوق پروازو نداشت
    وقتي که چلچله ها ، خبر فصل بهارو مي دادن ، عشق آوازو نداشت
    ديگه آسمون براش ، فرقي با قفس نداشت
    واسه پرواز بلند ، تو پرش هوس نداشت
    شوق پرواز ، توي ابرا ، سوي جنگلاي دور
    ديگه رفته از خيال اون پرنده صبور
    اما لحظه اي رسيد ، لحظه پريدن و رها شدن ، ميون بيم و اميد
    لحظه اي که پنجره ، بغض ديوارو شکست
    نقش آسمون صاف ، ميون چشاش نشست
    مرغ خسته پر کشيد و افق روشنو ديد
    تو هواي تازه دشت ، به ستاره ها رسيد
    لحظه اي پاک و بزرگ ، دل به دريا زد و رفت
    با يه پرواز بلند تن به صحرا زد و رفت

    پوشيده چون جان ميروي.
    هردم ميانِ جانِ من.
    چون ميروي بي من مرو.
    اي جانِ جان بي تن مرو.
    ازچشمِ من بيرون مشو .
    هفت آسمان را بردرم.
    و ز هفت دريا بگذرم .
    چون دلبرانه بنگري ..
    درجانِ سرگردانِ من ..
    اي مانده درهجران مرا..
    زارم بكش اي جان برآ .
    سرمست وخندان ازدرآ ..
    اي يوسفِ كنعانِ من ..

    سلام يگانه جان اميدوارم توايران خوشبگذره

    واينكه موقع رفتن با خاطرات زيبا ازاين جابري موفقباشي

    فروغ جان سلام ... ممنونم كه به من سر ميزني ... بزودي آپتوديت ميكنم .... مهرت افزون ... خوش زي
    فروغ جان سلام ... ممنونم كه به من ر ميزني ... بزودي آپتوديت ميكنم .... مهرت افزون ... خوش زي
    من خودمم نه خاطره . منظره ام نه پنجره
    من يه هواي تازه ام . نه انعکاس پنجره
    ميخوام سکوت کوچه رو . ترانه بارون بکنم
    دلارو به ضيافت ترانه مهمون بکنم
    ميخوام بگم که اين صدا هر چي که هست مال منه
    شيشه رخوت شبو سنگ ستاره ميشکنه
    خونه من همينوراست . پيش شما پياده ها
    هر جا که چشم عاشقي مونده به خط جاده ها
    هر جا که چشم عاشقي مونده به خط جاده ها
    همنفس اين وطنم . همدل دلبستگياش
    همدم دلواپسي و همقدم خستگياش
    بغض ترانه سنگيه . من ولي جنس شيشيه ام
    دل رو به غربت نزدم . تيشه نخورده ريشه ام
    سلام.....يگانه عزيز......شاد باشي

    دست من گير که اين دست همانست که من

    سالها از غم هجران تو بر سر زده ام
    سلام ..خوبي فروغ جان ...يه وقت نياي يه كامنت بذاري گمونم سرت خيلي شلوغه
    سلام فروغ خواهري عزيز ..چطوري ؟ خوشحالم كه در ايران خوشي ..آمدم عرض ادب كنم و برم ..باميد ديدار ..فريان را ببوس ..بدرود
       1   2   3      >